چکیده:
«مروت» به معنای انسانیت و جوانمردی است و در اصطلاح یعنی نزاهت و دور نگهداشتن خود از گفتارهای پست و کارهای فرومایهای که در شأن و شایستۀ امثال یک فرد مؤمن نیست. مروت، شرط یک زندگی متعالی و اخلاقی محسوب میشود که قلمرو آن تمام شئون زندگی است و مراتب متفاوتی دارد که بر حسب احوال، اشخاص، شرایط، زمانها و مکانها تغییرپذیر است. اصحاب بامروت، دارای نشانهها و نمادهایی هستند که ثمراتی را در زیست مؤمنانه و جوانمردانه بهدنبال دارد. در این پژوهش پس از بررسی ادلۀ موافقان شرطیت مروت در عدالت فقهی و پاسخ به این ادله و بیان ادلۀ مخالفان، به این نتیجه دست یافتیم که با توجه به اینکه ادلۀ موافقان شرطیت مروت، پس از بررسی، نقد شد و از سوی دیگر، مروت و همینطور اعمال منافی مروت از مفاهیم لغزنده و سیال بوده و در عرف یا عرفهای مختلف، تحلیلپذیرند، بنابراین «مروت» نمیتواند در عدالت فقهی، اعتبار، شرطیت یا جزییت داشته باشد.
Compassion" means manliness and chivalry. In academic terms, it means to avoid uttering cheap remarks and doing vile acts which are not meritorious and praiseworthy for the dignity of a faithful individual. Compassion is a necessary condition for a sublime and ethical life whose domain is the whole aspects of the life. It has different stages, varying according to situations, people, conditions, times and locations. Compassionate people have signs and symbols which entail some benefits in a pious life. Upon the verification of the reasons presented by supporters of the conditionality of compassion in jurisprudential justice, answering these reasons and expressing the reasons presented by opponents, the present research has come to the conclusion that owing to the fact that the reasons presented by the supporters were criticized and due to the fact that "compassion" and "counter-compassionate actions" are flexible and free-flowing terms, and are analyzable differently in different practices and traditions, the concept cannot be of validity, conditionality, and or particularity in the jurisprudential justice.
خلاصه ماشینی:
آراي فقيهان دربارة مفهوم عدالت به پنج دسته تقسيم مي شـود (نجفـي، ١٣٩١: ١٤٦): يکم ) ملکۀ نفساني که شـخص را ملازم تقـوا و مـروت مي کند (علامه حلـي، ١٤٢٠، ج ٥: ٤٢٠؛ شهيد ثاني، بي تا: ٢٨٩)؛ دوم ) نفس اعمـال خـارجي از انجـام دادن واجبـات و تـرک محرمات ، که ناشي از ملکۀ نفساني باشـد (نـک : خـويي، ١٤١٨: ٢٥٣)؛ سـوم ) انجـام دادن واجبات و ترک محرمات بدون اينکه مستند به ملکه باشـد (ابـن فهـد حلـي، ١٤١٠: ٣٨٣)؛ چهارم ) مجرد اسلام به همراه عدم ظهور فسق اسـت (بحرانـي، ١٤٠٥، ج ١٠: ١٨)؛ پـنجم ) حسن ظاهري که از معاشرت درک شود (مامقاني، ١٣٥٠: ٢٨٤)؛ تنها ديدگاه اول اسـت کـه مروت را در عدالت شرط مي داند.
از اين نگاه مروت عبارت اسـت از عـدم ارتکـاب امـور ناپسـندي کـه عرف ١ و غالب تودة مردم ، ارتکاب آن را در شأن و صلاحيت فاعـل آن نمـي داننـد (شـهيد اول ، ١٤٠٠: ١٩١؛ گلپايگاني، ١٤٠٩، ج ٤: ٦٧) و انجام دادن آن را مخـل بـه حسـن ظـاهر مي دانند؛ مثل خوردن ساندويچ در خيابان توسط يک عالم ديني يا يک فرد موجـه .
در پاسخ به اين اسـتدلال مي توان گفت : اولا خود حسن ظاهر، دليل بر عدالت است ، ولو مروت وجود نداشته باشـد و دوم اينکه بي مبالاتي در امور عرفي کشف از بي مبالاتي در امور ديني نمـي کنـد (حسـيني شيرازي، ١٤٢٦، ج ٣: ٢٧٣)؛ ه) صاحب جواهر از قول ماحوزيه نقل کـرده اسـت کـه اجمـاع بـر اعتبـار مـروت در عدالت وجود دارد (نجفي، ١٤٠٤، ج ١٣: ٣٠١).