چکیده:
زبان عرفانی که گویای نابترین لحظات عارف است در پی خصلت متناقضنمای تجربه عرفانی پارادوکسیال میشود و یکی از ویژگیهای کلام عارفان همین متناقض نماهاست، بیگمان تأمّل وامعان نظر در گستره و ژرفای این تقابلها و تناقصها و روابط دو سویة آنان هر نگاهی کاونده و خواهان را به حقیقت عرفانی عارفان نزدیکتر میکند. کوشش و رسالت پژوهشی این مقاله بر آن است که در رهیافت زبان عرفان جنبة تجربههای عرفانی یک عارف را یافته، واکاود، ویژگیها، دلایل و موانع این گونه تجربهها را بررسی کند، چرا که معرفت عرفانی پیامد گونهای تجربه است که آن را هم تجربة عرفانی نامیدهاند، مقدمات این گونه تجربه، «عرفان عملی» و نتایج آن عرفان نظری نامیده میشود.
خلاصه ماشینی:
برای ورود به این بحث، تمایز میان دو مسأله ضروری و بایسته است: یکی امکان کارآیی عقل در حین تجربة عرفانی، و دیگری کیفیت برخورد آن با دستاوردهای این گونه تجربه: دربارة مسئلة نخست، هم نظر منفی وجود دارد هم مثبت، عارفان، خود تجربههای خویش را به «طور ورای عقل» نسبت دادهاند، چنان که شبستری میگوید: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} با این حال، عرفان پژوهان برآن رفتهاند که تجربة عرفانی ذاتاً عقلانی است و ازاین رو جنبة معرفتی میپذیرد، اقبال این گونه تجربه را، احساسی با سیمای معرفتی میداند (اقبال لاهوری، بیتا: 34) و نیکلسون مفهوم عرفانی قلب را بیشتر عقلانی میشمارد تا احساسی.
مولوی چنین واژهایی را در بیت زبر به معنای «ذوق» میگیرد: ای برادر تو همان اندیشهای ما بقی تو استخوان و ریشهای (مثنوی معنوی، نیکلسون: 2/277) که عبارت باشد از ادراک قلبی و: احوال صوفیان به ذوق حاصل آید، نه به علم که دانستن داروست و ذوق، چشیدن داروست: (العبادی، 1368: 20) همین معناست که سنایی برای آن، تعبیر «عقل ذوقی» را به کار میبرد: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} و باز مولوی، آن را «نوع عالی تری از عقل» (اقبال لاهوری، بیتا: 5) خوانده است.
به قول حافظ شیرازی: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} نتیجه گیری با نگرشی بر تجربة عرفانی عارفان درزبان عرفان و موانع سر راه بیان تجربة عرفانی، چنین دریافت میشود که بیان ناپذیری این گونه تجربه قطعی است و شکی در این باره نیست، امّا در حقیقت این، تنها یک بُعد قضیه میباشد.