چکیده:
یکی از مفاهیم عمده در نگاه مدرن و پستمدرن به پدیدهها، دوگانه «خود» و «دیگری» است. در علوم اجتماعی، هنگامیکه صحبت از دیگری میشود، بحث این است که اقلیت و اکثریت جامعه چگونه شکل میگیرد؛ بنابراین در اندیشه جامعهشناختی، اقلیتها معمولا دیگری را تشکیل میدهند. چراکه «اکثریت» در چارچوب جامعه، واجد قدرت میشوند و همین قدرت، زمینهساز معنای «دیگری» در چارچوب «بازنمایی» خواهد شد. در شهرهای ایران، حاشیهنشینی و یا به تعبیری دیگر کانونهای خودانگیخته بخش جداییناپذیری از زندگی شهری را شکل میدهند. پرسشی که مطرح میشود آن است که چگونه حاشیه بهعنوان «دیگری» میتواند توسعه یافته، در خود ریشه کند و در جامعه تبدیل به نیروی «مولد» شود؟ بدین منظور مقاله حاضر، بر آن است تا با بررسی نحوه مواجهه و تعامل «خود» و «دیگری»، زمینهای مناسب را برای طرح دکترین معتقدین به توسعه درونزا فراهم آورد. این تحقیق به لحاظ «ماهیت» پژوهش، از گونه تحقیقات «کیفی» از نوع «بنیادی» و به لحاظ «قصد» از پژوهش، «تحلیلی» است که به درک شیوه مواجهه خود و دیگری در حیات شهر میپردازد. منطق پژوهش، «قیاسی» است. در پایان، این مطالعه نشان میدهد که اصلاح در نحوه توزیع خدمات به حاشیه جهت مولد نمودن دو حوزه صنعت و کشاورزی و متعاقب آن کوچک نمودن بخش مصرف، تقویت نهادهای محلی در فرایند توانمندسازی حاشیه، بازنگری قلمروی مالکیت، تقویت بنیانهای اقتصاد درونی با مشارکت مردم و عدم تزریق امکانات از بیرون، ازجمله عواملی هستند که میتواند در مولد نمودن حاشیه، تاثیرگذار باشند.
خلاصه ماشینی:
در پایان ، این مطالعه نشان میدهد که اصلاح در نحوه توزیع خدمات به حاشیه جهت مولد نمودن دو حوزه صنعت و کشاورزی و متعاقب آن کوچک نمودن بخش مصرف ، تقویت نهادهای محلی در فرایند توانمندسازی حاشیه ، بازنگری قلمروی مالکیت ، تقویت بنیان های اقتصاد درونی با مشارکت مردم و عدم تزریق امکانات از بیرون ، ازجمله عواملی هستند که میتواند در مولد نمودن حاشیه ، تأثیرگذار باشند.
تضاد بین جوامع در حال مدرن شدن و فرهنگ های سنتی، میان اقتصادهای فردگرا و جامعه گرا، بین مردم سالاری و اقتدارگرایی؛ بین جمعیت بومی و استعمارگرایی، بین جریان های ملیگرا و واگرا، بین فقر و ثروت و دلایلی ازاین دست ، چالش مخاطره آمیز متن و حاشیه یا حاشیه نشینی را به دنبال داشته است (٢٠٠١:١٧٠ ,Bollens).
در ایران نیز شکل گیری حاشیه نشینی با وجود ویژگیهای منحصربه فرد خود، ریشه در توسعه برون زا و رشد بسیار سریع شهرنشینی دارد که آغاز آن به طور تقریبی با سال های آغازین ١٣٠٠ مقارن است (حسامیان و همکاران ، ٣٧:١٣٧٧).
فقر تنها ویژگی این مردم نیست ، بلکه ناکامی آن ها برای رسیدن به متن زندگی سبب غلبه نگاه های ناامیدکننده و عبث در میان عمده جمعیت حاشیه نشین شده است .
این پژوهش از رویکرد توسعۀ درون زا به مثابه راهکاری در جهت سامانمندی و پیوند حاشیه نشینان با متن شهر مدد میجوید، بدین ترتیب که نخست به بررسی دوگانگی خود و دیگری و به بیان دیگر، دوگانگی حاشیه نشینان با متن شهر و علل و عوامل حاشیه نشینی پرداخته و سپس رویکرد توسعه درون زا را به عنوان انگاره ای در گسترٔە پرتکاپوی سامانمندی موردبحث قرار میدهد و درنهایت به ارائۀ مدل مفهومی میپردازد.