چکیده:
در منظومة عرفان و تصوف، عارفان بسیاری دربارة بنمایة عقل سخن گفته و با توجه به ویژگیهای زیستی و محیطی و همچنین عوامل برونی و محیطی، دیدگاههای سهگانهای در این باره بیان کردهاند. گروهی عقل را ستوده و با القابی مانند «نور» و «ملازم جان» از آن یاد کردهاند؛ برخی دیگر، برخلاف دیدگاه نامبرده، عقل را عاجزی میدانند که تنها اهل گزافهگویی و دعوی است و عدهای نیز گاهی آن را نردبان بام حق و گاهی بند و سلسلهای بر پای جان انگاشتهاند. در این مقاله تلاش میشود در سیزده گروه استعارة مفهومی، دیدگاه سنایی و عطار و مولانا، در جایگاه سه شخصیت اصلی در تاریخ شعر عرفانی، نسبتبه مفهوم کلیدی عقل بررسی شود. این سه شاعر درمجموع در 74 کلاناستعاره از عقل، به سه نوع استعارة مثبت و منفی و دووجهی در غزلیات خود اشاره کردهاند. استعارههایی مثل هدایتگری، کاردانی، نردبانی بام حق، چشم، بیداری و آگاهیبخشی، در قلمرو استعارههای مثبت؛ بند، سلسله، خواری، عجز و زبونی، ذرّهصفتی، بوالفضولی، شغلافزایی و سرکشی در قلمرو استعارههای منفی و استعارة پیر در قلمرو استعارة دووجهی قرار دارد. براساس این سه نوع استعاره میتوان گفت حرکت تاریخی استعارههایی با بار معنایی منفی از سنایی به عطار، سیر صعودی و از عطار به مولوی، سیر نزولی داشته است. مبنای نظری پژوهش نظریة استعارههای شناختی است که برخلاف دیدگاه سنتی استعاره معتقد است افزونبر زبان، نظام مفهومی و ذهن و ضمیر هر روزة ما اساسا ماهیتی استعاری دارد.
In the poem of mysticism and Sufism, many mystics have spoken about the theme of ‘intellect’ and have expressed a trinary viewpoint regarding the biological and environmental characteristics as well as external and environmental factors. Some have praised and named him by the name of light and attendant of life. Others, on the contrary, have introduced the intellect as unable, which says nonsense and makes claim and some have sometimes assumed him the ladder of the roof of right and sometimes catena of life. In this writing we have tried to examine the viewpoint of Sanai, Attar and Mowlana as the three main characters in the history of mystical poetry in relation to the key concept of intellect and showed that, in the 74 macro-metaphors, they refer to three types of positive, negative, and two-dimensional metaphors in their sonnets.
Metaphors such as guidance, adeptness, laddering of the right roof, eyes, awakening, and awareness are in the realm of positive metaphors. Catena, chain, humiliation, abjectness, prate and rebellion are associated with negative metaphors; and old in the realm of two-dimensional metaphor. Based on these three types of metaphors, it can be said that the historical movement of negative semantic metaphors has ascend from Sanai to Attar and has descend from Attar to Mowlana. The theoretical basis of the research is the theory of cognitive metaphors, which contrary to the traditional view of metaphor, believes that not only language but our daily conceptual system, mind and inside are essentially metaphorical.
خلاصه ماشینی:
ديدگاه ها و نظريات در باب عقـل ، در زبـان اهـل ديـن و در مکاتب و مشرب هاي گوناگون ، بسط و وسـعت بسـياري يافتـه اسـت ؛ بـه گونـه اي کـه در تصـوف اسلامي ، آيين اسماعيلي ، غلات تشيع ، حکمت مشاء، حکمت اشراق و فلاسفه ، تعريف ها و نظريات متنوعي از عقل ارائه شده است و هريک از ارباب ايـن فـرق از دريچـۀ ذهـن و ضـمير و منظومـۀ فکري و فرهنگي خاص خود به اين موضوع نگريسته اند.
٢١ آيا مي توان اين اعتقادنداشتن و حتي گاهي نفرت و بيزاري عطـار نسـبت بـه پيـر عقل را در ويژگي هاي شخصيتي و زيستي وي جسـتجو کـرد؟ و آيـا مـي تـوان گفـت او بـه سـبب اويسي بودن ، خود سالک و صوفي اهل طريقت نبوده اسـت و تنهـا بـه سـبب علاقـه اش بـه اوليـا و عارفان ، در گفته ها و حکايات و قصص و آثار آنها غور مي کرده و سـخنان آنهـا را در اشـعار خـود مي آورده است (زرين کوب ، ١٣٧٤: ٢٠٧)؟ مولانا دقيقا بالعکس ، در همۀ آثار خود ارج و احترام ويژه اي براي پير در نظر مي گيـرد و بـا بـار ارزشي کاملا مثبتي ، او را توصيف مي کند.
٥ـ تحليل و آسيب شناسي حال مي توان دليل و يا دلايل بسامد آماري استعاره هاي مثبـت و منفـي غزليـات ايـن سـه شـاعر را تحليل و آسيب شناسي کرد و براي نمونه پرسيد که چرا عطار اين همه «عقل » را نکوهش کرده و يـا چرا مولانا با اينکه در قلۀ شعر عرفاني جاي گرفته و خود را پيرو و شاگرد معنـوي سـنايي و عطـار دانسته ، مانند آن دو به سرزنش عقل نپرداخته است .