چکیده:
ایالت سیستان از پس فتح اعراب عرصه آشوب درازدامنی شد که تا برآمدن حکومت صفاریان ادامه داشت. پژوهش حاضر به روش توصیفی – تحلیلی، ریشه این آشفتگی و سبب ناکارآمدی سیاست خلفا در این ایالت را آشکار میکند. این پژوهش نشان میدهد که سبب ناپایداری و زوال سیستان صرفا فعالیت خوارج نبوده است؛ بلکه موثرترین عامل، اعراب بادیهنشینی بودند که به محض فتح، در آنجا سکونت گرفته، افزون بر تاخت و غارت ایالت، موجب دو دستگی، منازعات ویرانگر قبیلهای و زمینهساز ورود پیروان فرقه جنگافروز خوارج به آنجا شدند. زنبیل و شورش نیرویهای نامنظم بومی برضد دیگر عناصر ناپایداری نیز اسبابی مضاعف در تداوم آشفتگی سیستان بودند. سیاست خلفا برای تغییر این وضع از آنجا که هربار تنها بر یکی از عوامل فوق تمرکز داشت، ناموفق بود. سرانجام، شکست مکرر سیاست آنان به برآمدن عیاران از میان همان نیروهای بومی ایالت انجامید که همزمان به سلطه خلفا و آشفتگی سیستان پایان دادند.
خلاصه ماشینی:
این پژوهش نشان می دهد که سبب ناپایداری و زوال سیستان صرفاً فعالیت خوارج نبوده است ؛ بلکـه مؤثرترین عامل ، اعراب بادیه نشینی بودند که به محض فتح ، در آن جا سکونت گرفته ، افزون بر تاخت و غارت ایالت ، موجب دو دستگی ، منازعات ویرانگر قبیله ای و زمینه ساز ورود پیروان فرقۀ جنگ افروز خوارج به آن جا شدند.
با وجود خراجگزار بودن او در بیشتر سال های مذکور، منازعات مکرر والیان عرب با وی یا حملات گهگاهی او، عاملی برای تداوم ناپایداری ایالت بود؛ لیکن منابع به خوبی گویای آنند که به هیچ رو نمیتوان میزان ویرانگری آن را با بدویان و خوارج سیستان مقایسه کرد (یعقوبی، البلدان ، ١٠٤، ١٠٧ـ١٠٨؛ بلاذری، ٣٨٥ـ٣٨٩؛ تاریخ سیستان ، ٩١ـ٩٤، ١٠٥ـ١٠٦، ١٠٨، ١١١، ١١٧؛ طبری،، ٨/ ٢٩ـ٣١، ٤٠؛ همچنین برای توضیحات تکمیلی نکـ : ٦-٣٤ ,...
هناد السری به پشـتوانه اهـالی زرنـگ کـه او را والـی قـانونی میدانستند، بر سلیمان پیروز شد؛ اما پیش از بهره بردن از این پیروزی، خلیفه فردی دیگر موسوم به زهیر بن محمد ازدی را در پایان همان سال به حاکمیت سیستان فرستاد.
خاتمۀ بخش رقابت های یک صد و پنجاه سالۀ قبایل عرب سیستان ، نیرویی بومی موسوم به عیاران بـود که دشمن مشترک آنان به شمار میرفت ، چنان که آخرین شورش قبایل نیز به دست همـین عیـاران در سـال ۱۹۹ق سرکوب گردید (تاریخ سیستان ، ۱۷۳).
پیامد اصلی این سیاست ، تغییر مکرر والیان و در پی آن نزاع والی معزول و جدید و در نتیجه ، عدم طرحی واحد برای مقابله با آشفتگیهای ناشی از جنگ های قبیلـه ای و تاخـت و تـاز رو بـه گسترش خوارج بود.