چکیده:
حوزههای مختلفی مانند باورهای مذهبی، نظریات طبیعی و کیهانشناختی، و حوزه اندیشهورزی درباره مسائل هستیشناسی و شناختشناسی را میتوان زمینههای تاریخی تقسیم موجود به مجرد و مادی دانست. اگرچه فیلسوفان ملطی و الئائی آغازگر فلسفی این تقسیم بودند، اما افلاطون و ارسطو به صورت برجسته و با شاخصهای معین این تقسیم را مطرح ساختند. این روند به صورت تکاملی در طول تاریخ فلسفه تداوم داشت و همراه با تحولات در سایر موضوعات فلسفی، تحولاتی نیز در شاخصهای تفکیککننده موجود مجرد از مادی صورت گرفت. در طول تاریخ، فیلسوفان معیارها و ویژگیهای متعددی را برای جداسازی موجود مادی از مجرد مطرح ساختهاند؛ صفاتی مانند امتداد، حیّز، مکان و وضع داشتن، قابل انقسام بودن، قابل ادراک و اشاره حسی بودن، ماده داشتن و علم داشتن. برخی از این معیارها به تفاوت موجود مادی با موجود عقلی بازمیگردد نه تفاوت مجرد و مادی؛ برخی نیز دارای اشکال است، اما برخی را میتوان با انجام اصلاحات یا بدون آن پذیرفت.
خلاصه ماشینی:
برای نمونه، ارسطو و مشائیان مسلمان، به «هیولا» به عنوان جزء جوهری در جسم که منشأ بالقوه بودن جسم است، قائل بودند؛ بر خلاف مجردات که بسیطاند و ازآنجاکه فعلیت دارند، فقط بالفعلاند و در نتیجه هیچ حالت منتظره و تغیُّر و تحوُّل و حرکتی ندارند؛ اما با توجه به نظر صدرالمتألهين که ترکیب هیولا و صورت جسمیه را اتحادی میداند و در نتیجه جسم را در خارج بسیطی میداند که در عین بساطت میتوان از آن دو مفهوم فلسفی قوه و فعل را انتزاع نمود، آیا تفاوتی در بساطت میان جسم و موجود مجرد باقی میماند؟ آیا نمیتوان مدعی شد همانطور که جسمِ بسیط دارای دو حیثیت قوه و فعل است، از موجود مجرد بسیط نیز همین دو مفهوم را میتوان انتزاع نمود و در نتیجه امکان تغیر و حرکت را در مجردات پذیرفت؟ آیا زمان را به امور مجرد نیز میتوان نسبت داد؟ در نتیجه آیا هنوز حرکت و زمان را میتوان از مایزهای میان موجودات مجرد و مادی دانست؟ در صورت انکار هیولای مشائی در مادیات و پذیرش حرکت و زمان در مجردات، آیا مرز میان مجرد و مادی برداشته، و تقسیم مزبور برای موجودات باطل میشود یا باز میتوان شاخصهایی را برای تمییز و تقسیم موجودات به مجرد و مادی مطرح ساخت؟ اینها مسائلی است که به سبب تحولاتی که در سایر مسائل فلسفی در تاریخ فلسفه رخ داده، جای بررسی دارند.