چکیده:
پاسعدی در اوج عشقورزی و تغزل نیمنگاهی به طنز دارد و شوخاندیشی و شوخطبعی
را از یاد نمیبرد. او فضای غزل را از یقین و قطعیت وابستگی و سرسپردگی محض
به معشوق خارج میکند تا عشقورزیهاء تداعی دریوزگی محبت را نکند و باعث
سرافکندگی شاعر - عاشق - نشود. او در غزلشء عشقی دوطرفه را بنیان مینهد تا به
معشوق چون شیثی قابل تملک و تصرف ننگرد. در عالم غزلء» سعدی, سختگیر و
تندخو نیست. مخصوصا زمانیکه معشوق کمالات او را پذیرفته و زمان آن فرا
رسیده که معشوق, تواضعی درخور سعدی زمان نشان دهد. در این مقاله کوشیده
شده تا با رویکردی از این دست. به عرصه غزل سعدی نگریسته شود.
خلاصه ماشینی:
در واقع شیخ اجل، فضا و اتمسفر غزل را از یقین و قطعیت وابستگی و سرسپردگی محض به معشوق خارج میکند تا عشقورزیها، تداعی دریوزگی محبت را نکند و باعث سرافکندگی شاعر ـ عاشق ـ نشود.
دوست دارم که کست دوست ندارد جز من حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد به چنین زیور معنی که تو میآرایی (همان: 596) البته بر منکرش لعنت که برخلاف بیت ذیل اگر معشوق بیرونی و خارج از ارادۀ قلم نیز به پست شیخ ما بخورد، احترام او را دارد و کمر به خدمت او خواهد بست، اما او همیشه احتیاطهای لازم را میکند تا یک وقت ـ خدای نکرده ـ معشوق از سرودههای او احساس خواری و خفت و منتکشی شاعر را نداشته باشد.
عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش تا بدانی که به چندین هنر آراستهام (حافظ، 1369: 405) اما تمام این نکتهها را که گفتم ذهنم را به این سمت میبرد که سعدی به دنبال معشوقی است که قابل دیالوگ باشد و عشقی دوطرفه را بنیان نهد، نه اینکه چون روال سابق به معشوق چون شیئی قابل تملک و تصرف نگاه کند.