چکیده:
در این مقاله، نویسنده میکوشد تا به کشف و نمایاندن ساختار غزلهای سعدی پرداخته و برای دستیابی بدین مقصود ابتدا به بررسی تاریخچه «مفهوم ساختار» میپردازد و سپس آن را در اشعار سعدی که دربرگیرندة دو بخش عمدة وصفی و عرفانی و رمزی است، مورد بررسی قرار میدهد.
خلاصه ماشینی:
سعدی، ساختار، غزل دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت* تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت* جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش* گر در آیینه بینی برود دل ز برت* جای خندهست سخن گفتن شیرین پیشت* کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت* راه آه سحر از شوق نمییارم داد* تا نباید که بشوراند خواب سحرت* هیچ پیرایه زیادت نکند حسن تو را* هیچ مشاطه نیاراید از این خوبترت* غم آن نیست که بر خاک نشیند سعدی* زحمت خویش نمیخواهد بر رهگذرت* (سعدی، 1385: 55) هدف این جستار کشف و نمایاندن ساختار غزلهای سعدی است و در این کار به شخص سعدی، سفرها، باورها، عرفان، فرزانگی، اندرزها، مدایح و درویش مآبی او نظر نداریم.
چرخش شناخت به زبانشناسی در قرن بیستم معنای تازهای به واژگان ساختار داده است به این معنا که امروز به جای پژوهش شخصیت و احوال مؤلف یا تعابیر خاص که در موارد گوناگون به کار میبرد، نظام به وجود آورندة نوشته را مطالعه میکنیم.
ارسطو در «پوئتیک» در کار مطالعة ساختار طرحهای دراماتیک است و نظر به اشعار تغزلی و غنایی ندارد.
1 ساختارگرایی جدید محتواهای اثر را با کشف ردیفی از متغیرهایی که میتوانند همه باز نمایشهای دراماتیک ممکن را به وجود آورند، همراه میکند و این کار غالبا شکل تضادهای زوجی به خود میگیرد.
این نوسان بین معانی و درون مایههای گوناگون ـ که در حافظ و صائب نیز دیده میشود ـ در شعر سعدی غلظت کمتری دارد و به هر حال اندیشهای را که بیان میکند از سادگی، حسن ترکیب و ایجاز تمام برخوردار است.