چکیده:
در روایات مهدوی، از سویی به دعا برای تعجیل فرج توصیه شده و از طرفی شتابخواهی و استعجال در امر ظهور، مورد نهی قرار گرفته است. سوال این است که آیا این دو بیان از تناقض رنج نمیبرد و آیا دعا برای تعجیل فرج، مصداقی از شتابخواهی و استعجال نیست؟! پاسخ به این سوال، دلیل سامان یافتن این مقاله است. نویسنده کوشیده است تا با تبیین دقیق مفهوم لغوی و بازشناسی جایگاه استعجال در سایه روایات اهلبیت علیهم السّلام به این پرسش پاسخی در خور دهد. خلاصه اینکه استعجال، شتابخواهی پیش از فراهم آوردن مقدمات امر ظهور است که در جهل به وظیفه، سنتها و حکمت تاخیر ظهور ریشه دارد اما دعا برای تعجیل فرج، به عنوان جزء یا شرط مقدمات ظهور، شتابخواهی در کنار فراهم آوردن مقدمات است که براساس تاثیر شایان دعا در تعجیل ظهور مورد توجه است. نحوه جمعآوری دادهها در این مقاله کتابخانهای و روش تحقیق در آن توصیفی تحلیلی است.
خلاصه ماشینی:
(سبحانینیا، 1388: 16) به عبارت دیگر براساس این آیه شریفه، این خداوند است که قلوب مؤمنین را به هم نزدیک کرده، میان ایشان وحدت کلمه ایجاد کرده تا در سایه داشتن هدف مشترک، پیامبر را یاری کنند تا در پی آن نصرت خدا نیز شامل حالشان شده و تغییر در جامعه شکل بگیرد.
(الفت بین قلوب یاری پیامبر خدا توسط امت / نصرت خدا = تغییر جامعه) در روایتی بر این حقیقت تاکید شده که مشکل امر ظهور با استعجال حل نشده و ظهور امری است که مقدمات و اسبابی لازم دارد که تا آنها فراهم نشود ظهور واقع نخواهد شد.
(نعمانی، 1397ق: 198) چنانچه مستعجل با انتظار واقعی به عنوان هدف میانی و راهبرد کلان در عصر ظهور آشنا شود و آن را در پیمودن راه انتظار راهزن ندانسته و راهگشا بداند و به عبارت دیگر تأخیر ظهور و طول غیبت را مقدمهای برای تربیت نسل منتظر و پا در رکاب منجی موعود جهانی بداند، از این تأخیر و طول غیبت به ستوه نیامده و به جای شکوه و استعجال در پی آشنایی با وظائف منتظران، تربیت خود و جامعه زمینهساز ظهور خواهد بود.
اگر مستعجل به این مهم توجه داشته باشد که ظهور به عنوان یک تغییر اجتماعی به تصریح قرآن کریم تابع سنتهایی است که مهمترین آن خواست عمومی و اراده مردم است، نه تابع استعجال و شتابخواهی از مولا بدون فراهم آوردن مقدمات؛ به یقین دست از استعجال کشیده و تمام نیروی خود را برای جریان سنت الهی تغییر و فراهم آوردن زمینهها و مقدمات آن صرف خواهد کرد.