چکیده:
انقلاب سال 57 بزرگترین حادثه بعد از انقلاب مشروطه در تاریخ ایران به شمار میرود. هر انقلابی در بطن خود علاوه بر مسایل و موضوعات گوناگونی که با خود همراه دارد، به یک تجربه ادبی جدید نیز منجر میشود. هر چند عدهای معتقدند شعر پس از انقلاب به سوی نوعی دگردیسی (نه نوآوری) حرکت کرده است اما قالبهای سنتی در هم نشینی با قالب های نوین شعر ایران از لحاظ آرمان، عواطف و رویکرد به دگرآفرینیهای ساختار صور خیال، قالب و ... توانسته است روندی پیشرو داشته باشد. یکی از مهمترین تحولاتی که در شعر دوره انقلاب اسلامی علاوه بر موارد فوق به وقوع پیوسته است، بیشک دگردیسی در زبان شعراست. از آن جا که محور اغلب تفکرات شعراء در اطراف قطبی جدید از عناصر تعلیمی، اخلاقی، ارزشها و آیینهای نو پرسه میزند، لذا فرهنگ و آداب برخاسته از چنین خواهشهایی به شکلهای گوناگون در زبان شعر انقلاب تبلور یافته و آن را دچار تحول و دگرگونی کرده است.
خلاصه ماشینی:
مثلاً در نمونه زير مصدر جانشين اسم مي گردد: دل را به صـف ، «گداختن » آورديم بـر ظلمت روح «تاختن » آورديم درد او نخست ، مرگ را خواهد برد جـاني که براي «باختن » آورديـم (حسيني ، ١٣٦٣: ١٤٧) - جمله مصدري به جاي اسم = تن به مذلت دادن : سبزيم که از نسل بهــاران هستيم پاکيــم که از تبــار يـاران هستيم دور است زما «تن به مذلت دادن » مـا وارث خـون سر بداران هستيم (همان : ١٤٦) - جا به جايي يکان هاي شعر به سبب شتاب زبان و به تبعيت از قالب هاي نو، (کويري هاي آوايم به جاي آواي کويرم ): به جـز دريا، به جز باران ، کسي ديگر نمي داند چـه رازي خفته در پشت «کويري هاي آوايم » (بيگي حبيب آبادي ، ١٣٧٤: ١٧) - تأويل به صفت (خورشيد نشسته در شفق = سرشهيد): ايــن بــاغ شکــوفه اسـت ، يا پيکر اوست گل بـرگ شقـايق است ، يا بستر اوست ايـن بازي خون و نور در عــرصه عشق «خورشيد نشسته در شفق » يا سر اوست (عبدالملکيان ، ١٣٦٦: ٣٢) - تأويل به اسم ، شبيه آن چه در شعر نو و دستور زبان هاي جديد مي يابيم : - «من اين بر شانه ها بارگران » يـا نـه ، تــو هــم با هـر بهانه - شانه خالي کن از من - من اين بر شانه ها بارگران - اي دوست (بهمني ، ١٣٧٧: ١٨٢) محمد کاظم کاظمي در هياهوي شعر سال هاي هفتاد، سلامت زبان را در حوزه شعر انقلاب به چالش گرفته ، با آوردن برخي از اشعار دوره انقلاب و پس از آن به موضوع مي پردازد و مي گويد: علي رغم قوت شعر به نظر مي رسد که در مواردي شاعر ناچار شده براي رعايت وزن شعر، کلمات را بشکند و مثلاً به جاي «از» گويد «ز» و به جاي «چون » بگويد «چو» يا «ازين » را به «زين » تبديل کند و «بيگاه » را به صورت «بي گه » به کار برد.