چکیده:
عشق و محبت از اساسیترین مباحث عرفان نظری و عملی است. در واقع، تجلّی عشق است که تمام مراتب خلقت را ایجاد میکند و به ظهور میرساند و در مسیر کمالیّه موجودات به سوی حق نیز همین عشق است که ایجاد حرکت و کمال میکند و مرتبه به مرتبه، آنها را تا خود حق میرساند. بحث عشق در ادبیات فارسی دامنهی گستردهای دارد. داستان عشق لیلی و مجنون از جمله منظومههای غنایی فارسی است که از دیر باز مورد استقبال نویسندگان و شعرای فارسی زبان و غیر آن گرفته است، همچنین داستان «یوسف و زلیخا» نیز از جمله داستانهایی است که در ادبیات فارسی بازنمودی گسترده داشته است. غور و تفکّر نمود در هر یک از این داستانها یعنی قصهی عشق «لیلی و مجنون» و «یوسف و زلیخا» هر یک جان و روحی دوباره به کالبد آدمی میبخشد و آیینهی زنگار گرفتهی درون را صیقل میدهد. جامی در تعریف عشق به این نتیجه رسیده که دل سراپرده عشق است و آن دلی که از عشق بیبهره است جسمی بیحیات است. وی معتقد است که جهـان و هر چه در اوست از نفخهی عشـق آفریده شده است او عشق را گوهر و اکسیر حیات میداند که باعث سرزندگی و سازندگی آدمی است و همگان را به عشق ورزی ترغیب میکند.
خلاصه ماشینی:
هدف از نگارش مقاله : نگاهي دقيق به ديدگاه جامي در زمينه عشق در هفت اورنگ با تکيه بر دو داستان "يوسف و زليخا" و "ليلي و مجنون است که همان پاسخ گويي به سؤال اصلي مقاله و در جهت رسيدن به اهداف متعالي تر و همچون دستيابي به مقام قرب الهي است .
عارف جام زيبايي و دلربايي يوسف و ليلي و ديگر زيبارويان عالم را، بازتابي از جمال و لطف مطلق حق مي داند: جمــال اوست هر جا جلوه کرده ز معشــوق عــالم پرده بستـــه به هر پـرده که بيني پردگي اوست قضا جنـبان هر دل بردگي اوست (همان : ٥٩٣) عشق درد بي درمان بي درماني درد عشق و شفا ناپذيري رنج عشق ، به سبب آن است که گفته اند: «معشوق چون به استار عزت متعجب بود و خود را به کس ننمايد، بلکه کس را طاقت ديدار او از غايت ظهور او نبود، درد عاشق بي درمان بود و محنتش بي پايان بود ...