چکیده:
مطالعه در زمینه «قرائات شاذ» به عنوان یکی از انواع قرائات در قرآن کریم موضوعی درخور تحقیق است. یکی از مسایلی که در این موضوع کمتر مورد توجه قرار گرفته، مسئله ضوابط اینگونه قرائات است، در این پژوهش به روش توصیفی ـ تحلیلی ضوابط و معیارهای این نوع قرائات مورد تحقیق و واکاوی قرار گرفته است که میتواند به شناخت قرائت پژوهان در تفکیک انواع قرائات قرآن کریم کمک نماید با تتبّع در آثار و نگاشتههای مرتبط با قرائات شاذ به ویژه شواذ قرائات سبعه وعشر به دست آمد که قرائت شاذ به معنای قرائتی است که به طریق متواتر و مستفیض که مردم مقبولیت آن را میپذیرند، نقل نشده باشد. در حقیقت، قرائت شاذ به قرائتی گفته میشود که غیر از روش راویانی که ابن مجاهد برای قراء سبعه وابن جزری برای قراء عشر برگزیدند وروایت کردند نقل شده باشد. سند، رسم و عربیّت سه رکن اساسی درضوابط قرائات شاذ به شمار میروند که سایر ویژگیهای قرائات شاذ مانند: حجیت، توثیق راویان، کیفیت روایت و ... براساس این سه رکن مشخص میشوند.
خلاصه ماشینی:
و هر قرائتی که با رسم مصحفی که مورد اتفاق و اجماع است اختلاف داشته باشد به خاطرعدم وحدت نظر و اجماع، شایسته نیست به عنوان قرآن شناخته و تثبیت شود (مهدوی، شرح الهدایه، 1415: 1/ 8) ابن عربی میگوید: قرائت ابن مسعود (الم یکن مشرکون واهل الکتاب منفکین( (بینه/ 1) یک قرائت تفسیری است که برای تبیین جایزاست ولی برای تلاوت جایزنیست یاروایتی که پیامبراکرم( قرائت فرمودند (فطلقوهن لقبل عدتهن( (طلاق/ 1) این تفسیر است تلاوت چیزی است که فقط دررسم مصحف آمده باشد (احکام القرآن، 4/436) ابن حجرمیگوید: ملاک قرائت شاذ امروزه این است که خلاف رسم مصحف باشد مانند: (ان تبتغوافضلامن ربکم فی مواسم الحج( (بقره/ 198) و (اذاجاء فتح الله والنصر( (نصر/ 1) این قبیل قرائات اگر سندش هم صحیح باشد قرائت متروکی است که صحت سند دلیل کافی بر قرآن بودن آن نیست بلکه بسیار احتمال دارد تفسیر و تأویلی بوده که با تنزیل قرآن همراه گردیده و بعد جزء قرآن تلقی و تصورشده است (عسقلانی، فتح الباری، 1985: 8/ 646).
علت نامگذاری قرائت شاذ، شاید به این دلیل است که قرائات شاذ با طریق نقل قرآن (متواتر) مخالفت دارد چنانچه ابن جزری به آن تصریح میکند و میگوید: از رسم مصحفی که همه درمورد آن اتفاقنظر دارند تخطی کرده است اگرچه سند آن صحیح است (بنی کنانه، القراءات الشاذة الواردة عن القراء العشرة منزلتها وأثرها فی توجیه المعنى التفسیری، 1433: 23).