چکیده:
تربیت دیوانی، وابستگی به هرم قدرت، ملاحظات سیاسی و محافظهکاری، بیهقی را در بهکارگیری بیان پوشیده و کنایی/تلویحی ملزم ساخته است. یکی از راهبردهای بیهقی برای بیان انتقادات پوشیده و غیرمستقیم، بهکارگیری ساختار اپیزودیک در تاریخنگاری است. او در ضمن روایات فرعی به بهترین وجه و بهصورت غیرمستقیم، انتقادات خود را مطرح کرده است. این مسئله بهصورت مشخص در حکایت افشین و بودلف نمود یافته است. نتایج حاصل از دریافت و تشریح حکایت مذکور در تاریخ بیهقی و در پرتو متون موازی همانند فرج بعد از شدت نشان میدهد که بیهقی از زبان شخصیتهای ماجرا، صفاتی به افشین نسبت میدهد که محتملاً این صفات منفی با ارجاع به روایت اصلی بهصورت ضمنی تعریض و انتقاد از احمد حسن میمندی است. مقایسۀ حکایت افشین و بودلف از بیهقی با روایت دهستانی نیز نشان میدهد که در روایت دهستانی، تنها نام افشین ذکر شده و هیچیک از صفاتی که بیهقی به او نسبت میدهد وجود ندارد. بهواقع این صفات افزودههای خود بیهقی است و با ذکر و تأکید بر صفاتی که به افشین نسبت میدهد، گویا بر آن است تا مخاطب از کارکرد تلویحی و کنایی این ساختار اپیزودیک آگاهی یابد و بهواسطۀ آن به هدف اصلی او از ذکر این حکایت که بهاحتمال انتقاد از احمد حسن میمندی است، پی برد.
خلاصه ماشینی:
نتايج حاصل از دريافت و تشريح حکايت مذکور در تاريخ بيهقي و در پرتو متون موازي همانند فرج بعد از شدت نشان ميدهد که بيهقـي از زبـان شخصـيت هـاي ماجرا، صفاتي به افشين نسبت ميدهد که محتملاً اين صفات منفي با ارجاع بـه روايـت اصلي به صورت ضمني تعريض و انتقاد از احمد حسن ميمندي است .
به واقع اين صفات افزوده هاي خود بيهقي است و با ذکر و تأکيد بر صفاتي که به افشـين نسبت ميدهد، گويا بر آن است تا مخاطب از کـارکرد تلـويحي و کنـايي ايـن سـاختار اپيزوديک آگاهي يابد و به واسطۀ آن به هدف اصلي او از ذکر اين حکايت که به احتمـال انتقاد از احمد حسن ميمندي است ، پي برد.
يوسفي (١٣٨٢) در مقالۀ «نقد حکايـت افشـين و بودلـف » به بررسي عناصر داستاني اين حکايت پرداخته است ؛ عباسي (١٣٨٦) در مقالـۀ «ماهيـت زبان در تاريخ بيهقي بر اسـاس داسـتان افشـين و بودلـف »، ماهيـت زبـان نويسـنده در داستان پردازي اين حکايت را مدنظر دارد؛ عليزاده (١٣٨٩) در مقالـۀ «بررسـي قابليـت نمايشي افشين و بودلف از تاريخ بيهقي» قابليت هاي نمايشـي ايـن حکايـت را بررسـي کرده است ؛ رزاقي شاني (١٣٩١) در مقالۀ «تحليل عناصر داستان افشين و بودلف » آن را داستان کوتاهي خوانده کـه داراي عناصـر داسـتاني اسـت ؛ خراسـاني (١٣٩١) در مقالـۀ «بررسي ساختار روايي سه داستان از تاريخ بيهقي بر مبناي الگوي کـنش گريمـاس » بـر مبناي الگوي کنش گريماس ، به تحليل ساختار روايي حکايت پرداخته است ؛ حسام پـور (١٣٨٨ و ١٣٩٠) در دو مقالۀ «بررسي تطبيقي حکايت هاي تـاريخي بـوبکر حصـيري و افشين و بودلف از منظر سـاخت و صـورت در تـاريخ بيهقـي» و «مقايسـۀ شـگردهاي داستاني در روايت بيهقي و تنوخي از ماجراي افشـين و بودلـف »، حکايـت را از منظـر ساخت و صورت و عناصر داستاني در مقايسه با روايت تنـوخي و همچنـين بـا واقعـۀ بوبکر حصيري بررسي کرده است .