چکیده:
سعدی شیرازی را باید از بزرگ¬ترین معلّمان اخلاق و یکی از تاثیرگذارترین سخنوران ایران زمین به شمار آورد. وی به¬زیبایی و روشنی در آثار خویش چون جامعه¬شناسی متعهّد، اتّفاقات فراوانی را از وقایع عصر خود که مقارن با یکی از مهم¬ّترین ادوار تاریخی این سرزمین یعنی؛ حمله ویرانگر مغول است، بیان می¬کند. نگارنده در مقالة حاضر بر آن است تا با ارائه نمونه¬هایی از ابیات و عبارات دارای واژگان تنبیهی و تشویقی در دو کتاب اخلاقی ـ تعلیمی گلستان و بوستان نشان دهد که تنبیه در آن¬ها نسبت به تشویق هم از نظر انواع و هم از جنبه تکرار از بسامد بالاتری برخوردارست و این که افزایش آن در بوستان نسبت به گلستان رشد چشمگیرتری دارد، می¬تواند از تاثیرات و نتایج شوم حکومت گروهی بی¬فرهنگ و نیمه وحشی بر مردم و رواج جرم، جنایت و خشونت در میان حاکمان جامعه و به¬تبع آن، مردمان باشد.
خلاصه ماشینی:
(همان: 158) چو باری بگفتند و نشنید پند؛ ؛ دگر گوش مالش به زندان و بند (سعدی، 1375، ب306) نخواهی که باشد دلت دردمند؛ ؛ دل دردمندان برآور ز بند (همان: 1121 و 508) دعای منت کی شود سودمند؛ ؛ اسیران محتاج در چاه و بند؟ (همان: 775) به دستان خود بند از او برگرفت؛ ؛ سرش را ببوسید و در بر گرفت (همان: 898) به زندان فرستادش از بارگاه؛ ؛ که زورآزمای است بازوی جاه (همان: 930) بخندید کو ظن بیهوده برد؛ ؛ نداند که خواهد در این حبس مرد (همان: 934) چو اقلیم دشمن به جنگ و حصار؛ ؛ گرفتی، به زندانیانش سپار (همان: 1108) یکی دست گیرم به چندی درم؛ ؛ که چندی است تا من به زندان درم (همان: 1261) شنیدم که در حبس چندی بماند؛ ؛ نه شکوت نبشت و نه فریاد خواند (همان: 1270) مروت نبینم رهایی ز بند؛ ؛ به تنها و یارانم اندر کمند (همان: 1456) که روزی برون آید از شهر بند؛ ؛ بلندیت بخشد چو گردد بلند (همان: 1529) به گوشش فرو گفت کای هوشمند؛ ؛ به جانی و دانگی رهیدم ز بند (همان: 1568) جفای پدر برد و زندان و بند؛ ؛ چنان سودمندش نیامد که پند (همان: 2168) درون دلت شهر بندست راز؛ ؛ نگر تا نبیند در شهر باز (همان: 2898) چو ناپخته آمد ز سختی به جوشبه جای آور، ای خام، شکر خدای؛ ؛ یکی گفتش از چاه زندان، خموشکه چون ما نهای خام بر دست و پای (همان: 3430 و 3429) یکی را که در بند بینی مخند؛ ؛ مبادا که ناگه درافتی به بند (همان: 3441) ـ به چاه افکندن ـ مَلِک را بر آن لشکری خشم آمد و [او را] در چاه کرد.