چکیده:
هنگامی که بحث از ساختار گلستان میشود، پای دو نوع از ادبیّات داستانی که با این ساختار، هماهنگیهایی دارد، به میان میآید و آن «مقامه» و «روایت پیکارسک» است. این مقاله بر آن است تا با بررسی و تطبیق ساختاری گلستان، مقامات همدانی، حریری، حمیدی و روایت پیکارسک از حیث تعداد حکایتها، طرح، کنش، راوی، شخصیّت اصلی، هدف، موضوع و شروع و پایان حکایتها به شباهتها و تفاوتهای ساختاری آنها بپردازد.
خلاصه ماشینی:
اين مقاله بر آن است تا با بررسي و تطبيق ساختاري گلستان، مقامات همداني، حريري، حميدي و روايت پيكارسك از حيث تعداد حكايتها، طرح، كنش، راوي، شخصيّت اصلي، هدف، موضوع و شروع و پايان حكايتها به شباهتها و تفاوتهاي ساختاري آنها بپردازد.
(بهار، 1376: 126) اين موضوع نشان ميدهد كه هرچند سعدي در گلستان، سبكي منحصر به فرد و مخصوص به خود دارد، امّا در تأليف اين كتاب، گوشة چشمي نيز به مقامات داشته است.
جدايي راوي داستان از قهرمان هم از ويژگيهايي است كه اين دو، يعني؛ مقامه و رمان پيكارسك را به هم نزديك كرده و نيز نگاه طنزآلودي كه در روايت پيكارسك وجود دارد، شبيه نگاه طنزآلود از جامعه در مقامات است.
از ويژگيهاي ديگر آن، اين است كه راوي فقط در انتهاي مقامه نيست كه قهرمان را شناسايي ميكند بلكه بسياري از اوقات نيز از همان ابتدا با هم همسفر ميشوند، مانند مقامۀ مَضِیریّه (دوغبا) عیسی پسر هشام گوید: «در بصره بودم و ابو الفتح اسکندری نیز با من بود...
هرچند كه از حيث مضمون و داستان بين مقاماتش ارتباطي نيست امّا از جهت تأليف، نظم و ترتيبي در آن مشاهده ميشود؛ چنانكه مقدّمه و مؤخّرهاي در آن به چشم ميآيد؛ زيرا در نخستين مقامة خود به نام صنعانيّه، ترتيبي ميدهد كه دو شخصيّت اصلي مقاماتش، يعني؛ حارث همّام 2 و ابوزيد سروجي با هم آشنا ميشوند و حارث هَمّام كه راوي داستانهايش است، متوجّه دو رويي و حيلهگري و دغل بازي و فصاحت ابوزيد سروجي ميگردد و اين كه چگونه از فصاحت و قوّت كلامش در وعظ و تذكير بهره ميبرد و به قصد گدايي مردم را فريب ميدهد.