چکیده:
حق تعیین سرنوشت یکی از حقوق شهروندی است که برخی گمان میکنند این حق را کنوانسیونهای حقوق بشر، برای انسان به ارمغان آوردهاند؛ با توجه به اینکه حقوق مبتنی بر آموزههای اسلامی بدون شناخت انسان بر پایه همان آموزهها قابلدرک و تحلیل نیست می توان ادعا نمودکه مکتب امامیه با توجه به ویژگی هایی که برای انسان برمی شمرد ،حق تعیین سرنوشت را به رسمیت شناخته ویکی از حقوق مسلم انسان ها می داند.تحقیق حاضر با روش توصیفی – تحلیلی، به تحلیل آیات و روایات و بررسی انسان شناسی امامیه پرداخته و به این نتیجه رسیده است که مبانی انسانشناختی ،شامل مبانی ارزشی و نگرشی امامیه ، لزوم حق تعیین سرنوشت را برای انسان ها اثبات میکند. انتخابگری انسان ، انچنانکه امامیه طرح می کند، مبانی نگرشی انسان شناسی حق تعیین سرنوشت است، انسان ها سرنوشت خود را انتخاب می کنند و در قبال این انتخاب مسئولیت دارند. کرامت ذاتی انسان بهعنوان مبنای ارزشی انسانشناسی نیز ثابتکننده حق تعیین سرنوشت برای تکتک شهروندان به دلیل انسان بودن و فارغ از مشخصههای ظاهری و باطنی است، جایگاه خلیفه اللهی انسان نیز دیگر مبنای ارزشی ثابت کننده حق تعیین سرنوشت است.
خلاصه ماشینی:
با توجه به اینکه حقوق مبتنی بر آموزههای اسلامی بدون شناخت انسان بر پایه همان آموزهها قابلدرک و تحلیل نیست، میتوان ادعا کرد که مکتب امامیه با توجه به ویژگیهایی که برای انسان برمیشمرد، حق تعیین سرنوشت را به رسمیت میشناسد و یکی از حقوق مسلم انسانها میداند.
تحقیق حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی، آیات و روایات انسانشناسی امامیه را بررسی و تحلیل کرده و به این نتیجه رسیده است که مبانی انسانشناختی امامیه، شامل مبانی ارزشی و نگرشی، لزوم حق تعیین سرنوشت را برای انسانها اثبات میکند.
کرامت ذاتی انسان، که مبنای ارزشی انسانشناسی است، نیز حق تعیین سرنوشت را برای تکتک شهروندان، از حیث انسان بودن و فارغ از مشخصههای ظاهری و باطنی، ثابت میکند.
یکی از مبانی ارزشی مهم انسانشناسی مکتب امامیه که میتواند حقوق شهروندی، از جمله حق تعیین سرنوشت و محدوده آن، را مشخص کند، برخورداری انسان از کرامت انسانی و جایگاه خلیفة اللهی است.
جدا از مبانی نگرشی، کرامت ذاتی انسان، که مبنای ارزشی انسانشناسی است، حق تعیین سرنوشت را برای تکتک شهروندان به دلیل انسان بودن و فارغ از مشخصههای ظاهری و باطنی ثابت میکند.
جایگاه رفیع انسان و جانشینی خداوند در زمین و اینکه خلیفه از هر جهت و در تمام شئون حکایتگر و نمودار شخص است از یک سو و لزوم حکومت برای جلوگیری از هرج و مرج در جامعه انسانی از دیگر سو، انسان را به این نکته رهنمون میسازند که حاکمیت برآمده از حق انتخاب و تعیین سرنوشت انسانها در کنار عمل به آموزههای وحیانی، مقبولترین حکومت است.