چکیده:
مسئله اصلی این نوشتار روش شناسی مکتب مطالعات فرهنگی بیرمنگام است. هدف از انجام این پژوهش بررسی ریشههای بنیادین این مکتب دلالتهای معرفتی آن در مطالعات فرهنگی و سپس نقد آنها با بهرهگیری از ظرفیت حکمت اسلامی است. در این نوشتار، زمینههای وجودی و معرفتی، مبانی نظری و روشهای کاربردی این مکتب را بررسی کردهایم و به این نتیجه رسیدهایم که مکتب بیرمنگام متأثر از جنبشهای اجتماعی و جریانهای معرفتی نیمه دوم سده بیستم از جمله فرهنگگرایی، نئومارکسیسم، ساختارگرایی و پساساختارگرایی است. فروکاستن معرفت به ساحتهای فرهنگی ـ اجتماعی، ضعف استدلالهای مربوط به خود بنیادی فرهنگ، عدم توجه کافی به مسائل ساختاری ـ اجتماعی، عدم تلقی روشن از فرهنگ و فروکاستن آن به مثابه امری سیاسی و فقدان روش و قلمرو نظری مشخص از جمله انتقادات وارد بر این مکتب است.
The present study first and foremost deals with the methodology of Birmingham School. The objective of the research is to study the basic roots of Birmingham School, to recognize its epistemological reasons in cultural studies, and then to critique them through taking advantages of the capacities of the Islamic philosophy. The present piece of writing studies the generating factors, epistemological grounds, theoretical implications, and practical methods of Birmingham School, coming to the conclusion that this school is the result and under the influence of social movements, and epistemological circumstances of the second half of the 20th century including culturalism, Neo-Marxism, structuralism, and posstructuralism. Birmingham School attracts some criticism such as the reduction of epistemology to sociocultural fields,
weakness of the reasoning related to subjectivity of culture, lack of adequate attention to the socio-structural problems, lack of accurate understanding of the culture, degrading culture to a political issue, and the lack of clear method and theoretical framework.
خلاصه ماشینی:
معرفتشناسی نیز حقیقت علم و آگاهی و ابزارهای مختلف در جهت نیل به حقیقت را مد نظر قرار میدهد (Benton and Craib, 2001, 40-42) برای درک و برداشت صحیح از مبادی فلسفی هر نظریهای توجه به جریانهای فکری موثر بر آن نظریه ضروری است، نظریه در جهان علمی افزون بر زمینههای معرفتی از زمینههای وجودی دیگری که بیشتر جنبه انگیزشی دارند و سبب پیدایش نظریه در جامعه و فرهنگ میشود، نیز بهره میبرد؛ از این رو، در روش شناسی علوم انسانی، افزون بر پرداختن به ارتباط نظریه با مبانی فلسفی، بررسی نقش عوامل غیرمعرفتی در ظهور نظریه نیز اهمیت مییابد، عواملی چون زمینههای اجتماعی، زمینههای فکری و تأثیرگذاران بر اندیشه و مانند آن که با نام «زمینههای وجودی» نیز از آنها یاد میشود.
به عبارت دیگر این پرسش در زمینه معرفت شناسی مطرح است که آیا میان خود واقعیت آنگونه که هست و آنگونه که ما آن را میفهمیم، شکافی وجود دارد یا نه؟ در پاسخ، مکتب بیرمنگام، بازنمایی را فرایند معنا دادن به واقعیت در بستر اجتماعی و فرهنگی خاص میداند؛ از این رو، هال (از متفکران برجسته مکتب بیرمنگام) معتقد است که مفهوم بازنمایی جایگاه جدید و مهمی در مطالعات فرهنگی یافته است؛ چرا که معنا و زبان را با فرهنگ پیوند میزند.
نتیجهگیری در مقاله حاضر به بررسی روش شناسی مکتب بیرمنگام پرداخته شد و این نتیجه بدست آمد که از یک سو اهمیت یافتن فرهنگ در تمام ابعاد جامعه و از سوی دیگر اثبات ناکارآمدی رویکرد پوزیتیویستی در عرصه علوم انسانی از زمینههای معرفتی مهم جهت فعال شدن حوزههایی نظیر مکتب فرهنگی بیرمنگام بوده است.