چکیده:
بررسی تاریخ و جریان اجتهاد در اسلام، دلالت دارد بر اینکه اجتهادات با دو رویکرد انجام گرفته است؛ رویکرد اول اجتهاد برای فهم و تفسیر اسلام بوده است. بهدنبال پیدایش اجتهاد، جهت فهم کلام اسلام اجتهاداتی برای اثبات مشروعیت اجتهاد و اقامه دلیل بر شرعی بودن اجتهاد و تعیین ارزش آراء اجتهادی نسبت به این مطلب صورت گرفت که آیا با اجتهاد امکان دستیابی به حق وجود دارد یا خیر؟ همچنین اینکه اجتهاد کردن نسبت به چه مسائلی جایز است؟ و امکان یا عدم امکان علم پیدا کردن به حق بودن رأی اجتهادی پدید آمد که در واقع اجتهاد در اجتهاد بوده است. با اجتهاد در اجتهاد است که دیگر مجتهدین، نسبت به حق یا باطل بودن اجتهادات مجتهدین داوری انجام میگیرد. بعضی از اجتهادات مجتهدین به ضلالت توصیف شده و اهل آن اجتهاد به کفر، فسق، اثم و معصیت، ضلالت و گمراهی منتسب گردیدهاند، در حالی که طبیعت اجتهاد مقتضی وجود آراء اختلافی و متفاوت میباشد و احتمال درست و حق بودن رأی اجتهادی مجتهدی که به اوصاف منفی منتسب شده است، منتفی نیست و همین عدم التزام به حق ارائه نظر مخالف و پدید آمدن اجتهاد متفاوت موجب پیدایش افراطگرایی در فهم درست اجتهادات مجتهدین اولیه و اسلام تلقی کردن آن گردید. راه دفع افراطگرایی نیز التزام به اجتهاد یعنی حق داشتن نظریه مخالف در جامعه اسلامی است.
خلاصه ماشینی:
سؤالی که در این مقام باید مطرح شود این است که آیا اهل اسلام حق اجتهاد کردن در اجتهاد یکدیگر را دارند؟ آیا حق حکم کردن به بطلان اجتهاد دیگر مجتهدین و نسبت دادن آنها به کفر، فسق، ضلالت و گمراهی، مضل و گمراهکننده و معصیتکار بودن را دارند؟ آیا راهی برای کشف درستی و حق بودن اجتهادات وجود دارد؟ آیا اصولی که برای استدلال بر تحصیل حکم و دریافت حکم صحیح و حق برگزیدهاند، حق است؟ آیا برای حق دانستن یک اجتهاد، ملاک و معیار قطعی و مسلم وجود دارد؟ آیا یقین به صحیح بودن نظر اجتهادی یک مجتهد، مجوز حکم به بطلان، کفر، فسق و ضلالت مجتهد دیگر میشود؟ آیا امکان علم پیدا کردن به حق بودن آراء اجتهادی وجود دارد؟ بر فرض وجود امکان، آیا قطع و یقین به حق بودن اجتهادات تاکنون رخ داده است؟ آیا برای هر مجتهدی که یقین به حق بودن اجتهاد خودش دارد، حق تکفیر، تفسیق و تضلیل دیگر مجتهدین وجود دارد؟ اگر چنین حقی برای همه مجتهدین وجود داشته باشد و همه به تکفیر، تفسیق و تضلیل یکدیگر بپردازند، امکان داشتن زندگی دینی در جامعه وجود خواهد داشت؟ آیا جدال، تقابل، تنازع و جنگ دینی در جامعه اسلامی با حکمت تشریع دین سازگار است؟ آیا ثمره دین جز جنگ، خونریزی و ویرانی چیز دیگری خواهد بود؟ بهنظر میرسد ریشه همه جدالها و جنگهای دینداران و اهل ادیان عدم دقت و تأمل در این سؤالات و عدم موضعگیری دقیق در برابر این سؤالات است.