چکیده:
آیین بهائی، طرحی را برای اداره تشکیلاتش و فراتر از آن، جهان، پیشنهاد می کند که از آن، با
عنوان نظم بدیع یاد می شود. این نظم دارای دو رکن مهم است که عبارتند از ولی ام رالله
و بیت العدل اعظم. سازوکار انتخاب ولی امرالله، بنابه وصیت عبدالبهاء موروثی بوده و قرار بود
که زمام آن، بر دوش شوقی و پسر ارشدش باشد . یکی از چالش های بزرگ این آیین، آن
است که شوق یافندی فرزندی نداشت تا بتواند او را به جانشینی خویش برگزیند. ازاین رو بعد
از شوقی، مساله ی رهبری در بهائیت، دچار مشکل جدی شد و با نبود یک رکن، یعنی ولی
امرالله، نظم تشکیلات بهائی، با خطر فروپاشی مواجه شد. برای حل مشکل رهبری، بعد از
مرگ شوقی، فردی به نام میسون ریمی، ادعا کرد جانشین شوقی و ولی امرالله است. او
برای اثبات مدعای خود، دلایل و توضیحاتی را به جامعه ی بهائی ارائه داد. عده ای از بهائیان
استدلال های او را پذیرفتند؛ اما اکثریت با او مخالفت کردند. به دنبال این مخالفت، ریمی
و پیروانش شاخ های جدید در بهائیت پدید آوردند که بعدها نام بهائیت ارتدوکس بر
روی آن گذاشته شد. همچنین در این میان، بهائیان درصدد پاسخ گویی به دلایل و براهین
ارتدوکس ها برآمدند. نتایج تلاش آ نها را علی نخجوانی خلاصه کرد و به رشته ی تحریر
پاسخ به هفت « درآورد که اخیرا تحت عنوان در جزوه ی رفع شبهات »، ادعای میسون ریمی
بهائیان، منتشر شده است. هدف از مقاله ی حاضر، نقد و بررسی ادعای ریمی ها و پاسخ
بهائیان به آن است.
خلاصه ماشینی:
در نقد این دلیل، باید گفت با توضیحی که نویسندگان بهائی برای چرایی رجوع به بیتالعدل در نبود ولی امر الله، ارائه دادهاند؛ مسائل و اشکالات متعدد دیگری پدید خواهد آمد که در ادامه بهصورت نکتهبه نکته به بیان آنها میپردازیم: 1- عبدالبهاء به نوهاش شوقی، فرمانی داده است تا او اجرا و اطاعت کند نه اینکه سر باز زند که در جزوهی رفع شبهات بهسادگی گفته شود: «در الواح وصایای عبدالبهاء پیشبینی نشده است که اگر شوقی چنین کاری نکرد چه باید کرد؟» سؤال اینجاست که چرا شوقی نباید جانشین خود را علیرغم تمام تأکیدی که عبدالبهاء برای تعیین آن داشت؛ مشخص کند؟ چند احتمال را در اینجا میتوان درنظر گرفت: احتمال اول اینکه شوقی قادر به اجرای این امر نبوده و یا واضحتر بگوییم عقیم بوده و اساسا نمیتوانسته فرزنددار شود تا به تعیین جانشین بپردازد که دراینصورت این دستور عبدالبهاء، امر به تکلیف مالایطاق بهشمار میرود؛ یعنی او دستور به اجرای چیزی داده که از قدرت و توانایی شوقی خارج بوده است و پرواضح است که دراینصورت، صلاحیت عبدالبهاء برای برگزیدهی الاهی بودن و رهبری یک آیین الاهی زیر سؤال میرود؛ چراکه او، علم به فرزنددار شدن یا نشدن شوقی، نداشته و لذا دستور داده است شوقی، از میان فرزندان ذکور و خلفش به تعیین جانشین بپردازد.