چکیده:
پیدایش ادبیات حماسی مانند هر نوع ادبی دیگر، ارتباطی مستقیم با زمینههای اجتماعی دارد. خیزش سربداران یکی از پرشورترین تحولات اجتماعی در تاریخ ایران است؛ به طوری که به تاثیر از موفقیتهای آن، خیزشهای متعددی در همان دوران علیه حاکمان ستمگر به راه افتاد. وجود جریان حماسهسرایی در روزگار نهضت سربداران از یک سو و وجود عواملی نظیر رهبران پهلوانمنش و توده برانگیخته از ظلم حکام از سوی دیگر، این نهضت را مستعد روایت حماسی گرداند؛ اما با وجود این مولفهها، روایتی حماسی از آن نهضت در تاریخ ادبیات به عمل نیامد. در این مقاله، ضمن ذکر مفصل زمینهها و مولفههای حماسی نهضت سربداران، دلایل عدم وجود حماسهسرایی درباره آن نهضت بررسی و تحلیل شدهاست. طبق بررسی صورت گرفته در این نوشتار، عوامل درونیای نظیر ساختار مشغلهساز رهبری سربداران و نداشتن اصالت فرهنگی و برخی عوامل بیرونی، نظیر پیدایش سلسلههای گسترده و حاکمان برتر، که موجب کمفروغی نهضت سربداران شدند، در این مورد موثر بوده است.
The emergence of epic literature like any other literary type has a direct relation with social grounds. The uprising of Sarbedaran (the Union of Iranian Communists) forms one of the most fervent and influential social upheavals in the Iranian history, so that its triumph was followed by a number of other uprisings against despots in the same era. The existence of epic narrative at the time of Sarbedaran Movement, in one hand, and factors such as heroic leaders and the peasants infuriated by the rulers’ oppression, on the other hand, made the movement suitable for epic narrative. However, despite the presence of these elements, there is no epic narrative about it in the history of literature. In this paper, in addition to offering epic grounds and elements of Sarbedaran movement in the reasons for the lack of epic narrative about it has been investigated and analyzed. According to the investigation made in this study, internal factors, such as the disorderly structure of Sarbedaran leadership and the lack of their cultural authenticity, and some other external factors such as the emergence of extended dynasties and superior rulers, which caused this movement to lose its importance, had a role in the lack of epic narrative about this movement.
خلاصه ماشینی:
استشهاد مکرر جوینی به ابیاتی از شاهنامه و ترسیم سیمای رستم وار و اسفندیارگونه از جلال - الدین خوارزمشاه در برابر یورش مغولان و تعبیر هجوم آنها به هجوم افراسیاب تورانی، از نمونه های اولیه در تاریخ نگاری عصر مغول است که به وضوح در پی ترسیم هویت و قهرمانان ایرانی در برابر قوم بیگانه است (جوینی، ١٣٨٥، ج ٢: ١٢٦-١٤٣؛ صفری و حسینی، ١٣٨٧) فرایند تأکید بر این هویت بعد از آنکه مغول ها رفته رفته با تشکیل حکومت در ایران ، صبغۀ ایرانی یافتند، به صورت گسترده ادامه یافت و در این برهه ، حکام ایلخانی به منزلۀ کیانیان و حکمرانان مغولی دیگر مناطق که با ایلخانیان تقابل داشتند، عناصر تورانی و سرزمین آنها توران تلقی شد.
مضاف بر آنچه از جایگاه منابع صرفا تاریخی و تاریخ های منظوم حماسی در اظهار هویت ایرانیان ذکر شد، توجه مستقیم به شاهنامۀ فردوسی و شاهنامه خوانی نیز در این روزگار، رواج گسترده ای پیدا کرد؛ به طوری که اولین تصحیح از این اثر، در همین دوره به دست حمدالله مستوفی صورت گرفت (متینی، ١٣٨٣)؛ همچنین در راستای توجه گسترده به شاهنامه ، مصورسازی این اثر نیز «به عنوان عنصری از عناصر فرهنگی، در مقابل رویکرد مغولی توسط دیوانیان ایرانی مطرح گشت تا مغولان به پیشینۀ دیرین و با شکوه ایران پی ببرند» (آژند، ١٣٨٧: ٩١).
بر اساس این مؤلفه ها و از سوی دیگر، با توجه به وجود جریان کم نظیری از حماسه سرایی در روزگار سربداران ، میتوان گفت این جنبش درخور روایت حماسی بوده است ؛ اما با وجود این مؤلفه ها و زمینه ها، چنین روایتی دربارة آن نهضت در تاریخ ادبیات شکل نگرفت .