چکیده:
چراغها را من خاموش میکنم، نخستین رمان زویا پیرزاد است که در فضای داستانی اقلیت دینی ارمنی میگذرد. در این مقاله، روش، طرح و شیوههای روایتگری نویسنده بررسی شده و در آن سعی شده است پیوند درونمایه با نحوة روایتگری و شگردهای مختلف نویسنده بررسی و تبیین شود. ژرفساخت رمان به نوعی حاوی این نکته است که زمان میگذرد و ما تماشاگر گذر وقت هستیم. عنوان، شیوة فصلبندی کتاب و انتخاب راوی با این ژرفساخت تناسب دارد. نویسنده برای بیان وضعیت زنان، از راوی اولشخصِ زن استفاده کرده است تا بتواند میان روند شکلگیری شخصیّت راوی با درونمایۀ داستان ارتباطی ایجاد کند. راوی، محور اصلی داستان است و چراغها را خاموش میکند اما با باقی شخصیتها تفاوتی ندارد؛ فقط بار بیشتری بر دوش دارد و از ناچاری انتخاب شده است. کنشهای راوی، همه در حوزة خانه و خانهداری است؛ توصیفهای وی نیز بیشتر حالتمحور هستند. مجموع این شیوهها و شگردها برای تبیین وضعیت زنان در جامعه، رمان را اثری صادقانه و خواندنی ساخته است.
خلاصه ماشینی:
راوی محور اصلی داستان است و چراغها را خاموش میکند اما با باقي شخصيتها تفاوتي ندارد؛ فقط بار بیشتري بر دوش دارد و از ناچاري انتخاب شده است.
در تحقیقی دیگر، با خوانش تطبیقی دو رمانِ چراغها را من خاموش میکنم و دفترچۀ ممنوعه مؤنثنگری در نوشتار زنانه را بررسی کردهاند؛ معتقدند نویسندگان این رمانها ازخلال بهتصویرکشیدنِ ملالِ زندگیِ ناشی از روزمرگی زندگی «کلاریس» و «والریا» بیزاری خود را از زندگی قهرمانان داستان اعلام میکنند؛ تصویر کلیشهای زنان را در آثار کلاسیک درهم میشکنند و تصویری واقعگرایانه از زنان معمولی و درعینحال آرمانخواه جامعه ارائه میکنند (سلیمیکوچی و شفیعی 1392: 78).
دشتیآهنگر درونمایة رمانهای خط تیرة آیلین، چراغها را من خاموش میکنم، عادت میکنیم، و چهلسالگی را مقایسة تطبیقی کرده و معتقد است درونمایۀ کلی این رمانها از مشکلات خانوادگی طبقۀ متوسط حکایت میکند که در فقر فرهنگی همسران، تغییر طرز فکر زنان، و تفکّر سنّتی مردان دربارۀ زنان ریشه دارد (دشتی آهنگر 1391: 92).
کلاریس نمیتواند دربرابر خواستههای نامعقول مقاومت کند حتی اگر هویّت او را نادیده گرفته باشند؛ «نینا» بدون گرفتنِ اجازه از او خود و خانوادهاش را مهمان خانۀ «کلاریس» میکند (پیرزاد 1393: 174)؛ یا «آلیس» بدون اینکه منتظر نظر او باشد «نینا» را برای شام در خانۀ «کلاریس» نگه میدارد (همان: 161) و «کلاریس» نمیتواند کوچکترین اعتراضی کند؛ چون نقابهایی بر چهره زده است که باید در زیر آنها نقش یک زن مطیع را بازی کند و کسی از دستش دلخور نشود.
6. نتیجهگیری نویسنده برای بیان وضعیت زنان از راوی اولشخص زن استفاده کرده است تا بتواند بین روند شکلگیری شخصیّت راوی با درونمایۀ داستان ارتباطی ایجاد کند.