چکیده:
ﻫﺪف از ﻧﮕﺎرش اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﻣﺴﺘﻨﺪﻧﮕﺎری، ﻣﻄﺎﻟﻌﮥ رﻓﺘﺎر اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﺗﻮﺻﯿﻒ و اﻧﺘﻘﺎل ﻓﺮﻫﻨﮓ، و ﺑﺤـﺚ در ﻣﻮرد ﺗﺎرﯾﺨﭽﮥ »ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ اﻫﺮی« و »ﯾﺌﺪدی ﻗﺎت ﻓﻄﯿﺮ« از ﺳﻮﻏﺎﺗﯽ ﻫﺎی ﺳﻨﺘﯽ آذرﺑﺎﯾﺠﺎن و ﺑـﻮﯾﮋه ﺷﻬﺮ اﻫﺮ اﺳﺖ. ﺑﺮای دﺳﺘﯿﺎﺑﯽ ﺑﻪ اﯾﻦ اﻫﺪاف از ﻣﺸﺎﻫﺪات ﻣﯿﺪاﻧﯽ و ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﻫﺎی ﺳـﺎﺧﺘﺎری و ﻏﯿـﺮ ﺳﺎﺧﺘﺎری ﺑﻬﺮه ﺑﺮده ﺷﺪ. از اﻫﺮی ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺗﺮ ﺑﺎ ﻧﺎم »ﺣﺎﻣﺎم ﺷﮑﺮ ﭼﺆرک ﺳﯽ« و ﮔﺎه »ﻧﺰﯾـﻪ « ﺷـﻬﺮت داﺷﺘﻪ، ﻫﻢ ﻧﻮﻋﯽ ﻧﺎن و ﻫﻢ ﻗﺴﻤﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ اﺳﺖ، اﻣﺎ در ﺗﻘﺴﯿﻢ ﺑﻨﺪی ﻫﺎی ﻏﺬاﯾﯽ در ردة ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻫـﺎی ﺧﺸﮏ آردی ﺑﻪ ﺷﻤﺎر ﻣﯽ رود و ﯾﺌﺪدی ﻗﺎت ﻓﻄﯿﺮ در ردة ﻧﺎن ﻫﺎی ﻓﻄﯿﺮ ﻣﻐﺰدار اﺳﺖ. ﻧﻘﻄﻪ آﻏـﺎزﯾﻦ ﭘﺨﺖ ﻫﺮ دو ﻏﺬای ﻣﺬﮐﻮر ﺷﻬﺮ اﻫﺮ از ﻣﺤﺎل ﻗﺎراداغ ﺑﻮده اﺳﺖ، اﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺮور، ﭘﺨﺖ آﻧﻬـﺎ در ﺳـﺎﯾﺮ ﺷﻬﺮﻫﺎی اﯾﺮان ﺑﻮﯾﮋه در ﺣﻮزة اﺳﺘﺎن ﻫﺎی آذرﺑﺎﯾﺠﺎن ﺷﺮﻗﯽ، آذرﺑﺎﯾﺠﺎن ﻏﺮﺑﯽ و اردﺑﯿﻞ ﻧﯿـﺰ ﮔﺴـﺘﺮش ﯾﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ. اﻫﺮی و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﯾﺌﺪدی ﻗﺎت ﻓﻄﯿﺮ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻧﯿﻢ ﭼﺎﺷﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ وﺟﺎﻫـﺖ داﺷـﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺑﺮ ﺧﻼف ﺻﻔﺖ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮد ﻫﻤﺮاه دارد، در ﻧﻘﻄﻪ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺳﺎﯾﺮ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻫﺎ، ﺗﻨﻬﺎ ﺣﺎﻣـﻞ ﻧﻮﻋﯽ اﺣﺴﺎس ﺷﺎدی و ﺳﺮﺧﻮﺷﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﻠﮑﻪ دارای وﺟﻬﯽ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ـ ﻣﻌﻨﻮی اﺳﺖ و در آﯾﯿﻦ ﻫﺎی ﻣﺬﻫﺒﯽ و ﻋﺰاداری ﻫﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ادای ﺧﯿﺮات و اﺣﺴﺎن در ﻗﺎﻟﺐ ﻏﺬای ﻧﺬری ﻧﯿﺰ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽ ﺷﻮد. در ﮔﺴﺘﺮه ﺟﻐﺮاﻓﯿﺎﯾﯽ ﻣﻮرد ﺑﺤﺚ، اﻫﺮی و یندی ﻗﺎت ﻓﻄﯿﺮ، از ﻣﻨﻈﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻨﺎﺳﯽ از دو وﺟﻪ رواﻧﯽ و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻗﺎﺑﻞ ﺑﺤﺚ اﺳﺖ.
خلاصه ماشینی:
اهري و همچنين يئددي قات فطير که شايد به عنوان نيم چاشت بيشتر وجاهـت داشـته باشند، بر خلاف صفت شيريني که با خود همراه دارد، در نقطه مقابل ساير شيرينيها، تنها حامـل نوعي احساس شادي و سرخوشي نيست ، بلکه داراي وجهي فرهنگي ـ معنوي است و در آيين هاي مذهبي و عزاداريها به عنوان اداي خيرات و احسان در قالب غذاي نذري نيز استفاده ميشود.
امـا در خصـوص غـذا در معنـاي کلـي تـاکنون برخـي پژوهش هاي فرهنگي ـ اجتماعي صورت گرفتـه اسـت کـه از آن جملـه اسـت : تـاريخ اجتماعي آشپزي (بلوکباشي، ١٣٩٢)، مطالعه مردم نگاري دلالت هاي ذهني و معنايي غـذا نزد زنان شهر بوکان (قادرزاده و غلامي، ١٣٩٢)، مطالعۀ پيمايشي تحليل جامعـه شناسـي سبک غذايي شهروندان تبريزي (عليزاده اقدم ، ١٣٩١)، دانش نگهداري خوراک در ايران که مقدمه اي بر پژوهش در شيوه هاي طبقه بندي سـنتي مـواد غـذايي اسـت (فرهـادي و قمصري، ١٣٩٣)، توصيف سفره هاي ايراني در گذشـته بـا توجـه بـه اسـناد تـاريخي و سفره هاي امروزي و نگاهي به تعابير غذا در زبان فارسي (شيباني،١٣٨١)، خـوراکهـاي آييني و سفره هاي نذري که به مسئله مـردم شناسـي خـوراک و ابـزار و آداب و ادبيـات شفاهي شهرستان ميبد پرداخته است (جانب اللهي، ١٣٨٥) و مردم نگـاري حسـي غـذاي نذري در تهران ، بر اساس رويکرد انسان شناسـي حسـي غـذا١ (ايـزدي جيـران ، ١٣٩٢) همچنين بخش تحقيقـاتي دانشـکده انسـان شناسـي دانشـگاه اوزاکـاي ژاپـن بـا هـدف پاسـخگويي بـه نيازهـاي فرهنگـي ـ معنـوي، طرحـي را در خصـوص آداب و رسـوم سفره هاي نذري مناطق فارسيزبان ايران در طول پنج سال بـه اجـرا درآورده اسـت کـه شامل پژوهش هايي در تهران و شيراز و يـزد و سـيرجان اسـت (زنگنـه ، ١٣٨٣؛ موتـو، ١٣٨٥؛ وکيليـان ، ١٣٨٥).