چکیده:
شعر آسمانی حضرت حافظ پیوندی تنگاتنگ با عرفان دارد، از این رهگذر آبشخورمهمی برای دیگر شاعران از جمله غالب دهلوی گردیده است، که باوجود فاصله زمانی پانصدساله وتفاوت سرزمین وفرهنگ، دارای وجوه اشتراک بسیار هستند. غالب ازشاعران نامدارقرن سیزدهم هجری است که باوجودنابسامانی اوضاع ادب پارسی، شعروی افزون بردرون مایههای ادبی، اخلاقی، اجتماعی وحکمی، مضامین بلند عرفانی دارد وبه دلیل کمبود تحقیق دراین زمینه، هنوز سزاوار بررسی است.دراین مقاله تاثیرپذیری غالب از خواجه شیراز در ابعاد مختلف عرفانی با روش تحلیل مقایسهای مورد واکاوی و ارزیابی قرار گرفته است.
A influential works often speak Srayany Hafez after his sonnets arena have taken a step forward , we can see clearly . Breadth and depth of the impact on the Indian subcontinent , has a long history and is famous poets of Shiraz Rnd style of speaking Hindi more or less affected . Affect the stability and depth of language and culture in the Indian subcontinent to the last poet of the country 's mostDehlavi studied classics because most proud to have been a student of the great Iranian poet , especially his willingness to draw inspiration from the works Iranian poet has revealed . Celestial Poems Hafez is closely linked with mysticism , thereby watering are important for other poets , including Ghalb Dehlavi , in this paper, the influence of Khwaj Shiraz dominant in many aspects of mystical analyzed using comparative analysis and evaluation has been .
خلاصه ماشینی:
» (قاشاني، ٣٥٠:١٣٧٠)«رضا کما بيش متـرادف بـا تسليم و قريب المعني با شکر و توکل است » (خرمشاهي، ١٣٨٩: ٨٥٥) «حافظ انديشمندي است که مسايل اجتماعي راباترازوي توفيق درزندگي مادي نمي سـنجد و با همان انديشه و روح عارفانه زنـدگي را مـي بيندوباتسـليم ورضـابه آن هـا تبسـم مـي زنـد » (صبور،٤٤٩:١٣٨٠) انديشه هاي رضا در ديوان حـافظ مـوج مـي زندوخواجـه آن را از مقامـات دانسته است : بياکه هاتف ميخانه دوش بـا مـن گفـت که در مقام رضا باش و از قضـا مگريـز (حافظ ، ١٦٧:١٣٨٣) در ديوان غالب دهلوي نيز مشاهده مي شود که شـاعر بـه مقـدرات ايـزدي رضـا داده و در مقابل بلايا خشنود بوده و مي داند رضادست يابي به مقصودرابسيار نزديک و سريع مي گرداند: رشک وفانگر که بـه دعـوي گـه رضـا هرکس چگونه در پي مقصـو د مـي رود (غالب ، ١٣٨٦: ٢٢٧) کسي که سراسر وجودش لطف و رضـا گـردد از جفـا و غصـه خواهـد رسـت و سـراپاي وجودش شادي و وفا خواهد شد و کام دل عاشق در رضاي حضرت دوست نهفته است .
جايي که خرقه ، صـومعه ، وعظ وزهد بي محتوابوده ،» (يثربي،٤٨٥:١٣٨١)اين جاست که بايدخرقۀريايي سـالوس را باطـل کرد: صوفي بيا کـه خرقـه سـالوس برکشـيم وين نقش زرق راخط بطلان به سر کشيم (حافظ ، ١٣٨٣: ٢٣٥) و غالب نيز، سجاده و خرقۀ زاهد ريايي را بي ارزش مي داند و مي سرايد: سجاده رهن مي نپـذيرفت مـي فـروش کاين را نسب به خرقه سالوس مي رسد (غالب ، ١٣٨٦: ٢٠٢) توکل «توکل مقام شريفي است که خداوندبدان امرفرموده اسـت .