چکیده:
الهینامه، پس از منطقالطیر یکی از ارجمندترین مثنویهای عطار است. این مثنوی، یک داستان بلند است که از 22 مقاله و با بهرهگیری از عنصر «گفتوگو»، میان پدری با شش پسر خود، که هر یک آرزویی دارد، تشکیل شده است.آرزوهایی که برای ارجاع به حقایقشان تأویل میشوند و پدر آنها را تأویل میکند.
عطار برای بیان اندیشههای عرفانی خویش، از حکایتهای تمثیلی بسیاری استفاده کرده است. بخشی از این حکایتها که از زبان عارفان نقل میشود، مفیدترین ابزار برای تجسّم آموزههای عرفانی عطار به شمار میآید.
این مقاله سر آن دارد که پس از معرفی الهینامه، حکایت عارفان را، برای ردیابی اندیشههای عطار، که حاوی مقولههایی مشخص نظیر معنی گرایی، ترک و بی توجهی به خیال اندیشی، دنیا، کمخواری، پاکبازی و مرگ است را دستهبندی نماید.
این پژوهش که از رهگذر باز خوانی حکایات عارفان شکل میگیرد، نشان میدهد که عطار کما بیش به تمام آن چه سالک برای طی طریق با همرهی پیر نیازمند است، اشاره کرده و در تمام این مسیر به گذر دادن مخاطب از نقص به کمال کوشیده است.
Following Mantegh O lteir¡ Elahinameh is considered as the most eminent Masnavi by Attar. This Masnavi is a long story composed of 22 articles¡ utilizing a dialogue between a father and his six sons who have their own dreams individually. Their father interprets their dreams into reality.
Attar utilized many figurative stories to express his mystical thoughts. A part of the stories quoted from Attar is considered as the most useful tool to visualize mystical doctrines of Attar.
This paper aims to classify Mystics'' stories following introduction of Elahinameh to trace Attar''s thoughts containing definite concepts such as meaning¡ quitting and neglecting wish fulfillment¡ the world¡ little food consumption¡ fair play and death.
This paper¡ which originated from reading over Mystics'' stories¡ shows that just as a spiritual traveler is in need of companionship by a guru¡ Attar tries to ferry the audience from imperfection to perfection in this way.
خلاصه ماشینی:
» (نجمالدین رازی، 227:1371) عطار در حکایتی دیگر بر رهبری پیر تأکید کرده، او را به دلیل هم سویی فعلش با خواست خداوند، رهبری دستگیر و رسانندة به مقصود میداند: (عطار،1377: 169) حلاج که در راه سلطه بر نفس و به راه آوردن آن اسطورهیی عظیم است میگوید: نفس، همانند سگی است که باید او را به چیزی «مشغول» داشت تا صاحبش را از رسیدن به حقیقت «معزول» ندارد.
عطار در این حکایت به اندکی عشق که با هزار سال طاعت برابر است اشاره میکند و از ما میخواهد که داستان ابلیس را که با تعبیری پارادوکسی «رانده در حضور» خوانده میشود بشنویم و از آن پند گیریم: (همان:131) در حکایتی دیگر ترجیح معشوق بر خود و جان باختن در راه وی را از قول بوعلی رودباری بیان کرده است.
اما عطار با توجه به نیازهای مادی که میتواند مانعی در راه تحقق خواستهای معنوی باشد گربه را معذور میداند: (همان:66) 11- بتهای ذهنی و خیالات فاسد اویس وقتی خبر مردی را میشنود که از ترس مرگ، سی سال بر سر گور آمادة خویش نشسته است و میگرید به گفتة مولانا این مرد دچار خیال اندیشی است: جمله خلقان سخرة اندیشهاند زان سبب خسته دل و غم پیشهاند (مولوی،1391: 3559) به سراغ او میرود و به او میگوید گور خیال و حجاب تو از حق است.
عطار خود پیری راه دان است و بر پایة تعلیمات خویش دریافته است که سالک نمیتواند بدون استعانت «پیر» طی طریق نماید اما برای آن که مخاطب او فریب لباس صوفیان را نخورد، پیوند میان لباس صوفیان و انتظارات مردم از آن را مطرح میکند.