چکیده:
بررسی تفاوت عشقشناسی سینوی و افلاطونی از آن رو حائز اهمیت است که ریشهی اختلاف عشقشناسی فلاسفهی غرب و مسلمان به آثار این دو بر میگردد. افلاطون عشق را گاه اشتیاق دارا شدن خوبی و گاه تقاضای تملک زیبایی میداند پس عشق افلاطونی نیازمند زیبایی و کمالات معشوق است و عشق او وجه انسانی دارد و نمیتواند وصف واجب تعالی باشد از این رو در همه کائنات سریان نیز ندارد؛ پس تبیین آن نیازمند مباحث انسان شناختی است و چون عشق برای رسیدن به زیبایی است ماهیتی ابزاری و آلی دارد و با تصاحب زیبایی معشوق در قالب وصال از بین میرود. با این توصیف عشق برای رسیدن به زیبایی مطلق، مطلوب واقع میشود و عشق او وجه معرفت شناختی دارد. اما از منظر ابن سینا عشق از احاطهی علم به زیبایی به وجود میآید پس وصف باریتعالی است و میتواند فی نفسه مطمح نظر باشد و چون چنین است وجه هستی شناختی دارد که میتوان از آن نتایج الاهیاتی نیز گرفت.
خلاصه ماشینی:
افلاطون عشق را گاه اشتياق دارا شدن خوبي و گاه تقاضاي تملک زيبايي مي داند پس عشق افلاطوني نيازمند زيبايي و کمالات معشوق است و عشق او وجه انساني دارد و نمي تواند وصف واجب تعالي باشد از اين رو در همه کائنات سريان نيز ندارد؛ پس تبيين آن نيازمند مباحث انسان شناختي است و چون عشق براي رسيدن به زيبايي است ماهيتي ابزاري و آلي دارد و با تصاحب زيبايي معشوق در قالب وصال از بين مي رود.
اما از منظر ابن سينا عشق از احاطه ي علم به زيبايي به وجود مي آيد پس وصف باريتعالي است و مي تواند في نفسه مطمح نظر باشد و چون چنين است وجه هستي شناختي دارد که مي توان از آن نتايج الاهياتي نيز گرفت .
يا اين بدان سبب است که معشوق آيينه اي است که عاشق مي تواند در آن زيبايي و جمال خود را مطالعه کند؟ و سجده کردن به معشوق نيز نوعي تکريم به خويشتن است ؟ هر گونه که عشق را توصيف کنيم پاسخمان به پرسش هاي فوق متفاوت خواهد بود، اما عشق شناسي افلاطوني مورد نخست را اقتضا مي کند.
در همان رساله «درد و لذت توامان »، از ديگر نشانه هاي عشق برشمرده شده است : «(عاشق حقيقي ) با دوري معشوق ، احساس درد مي کند و در حضور او آرامش مي يابد و ميل به پرواز در او بيدار مي شود و اين براي او شيرين ترين لذات است .