چکیده:
مفهوم آنارشی از جمله مفاهیم کلیدی در روابط بینالملل محسوب میشود، از این رو، تمامی نظریههای روابط بینالملل درصدد تبیین و ارائه معنا و تعریف منسجمی از آن هستند. اما همواره نظریات روابط بینالملل فاقد برداشت مشترکی از آنارشی هستند و در میان آنها درخصوص آنارشی اجماعی وجود ندارد. این برداشتهای مختلف به دلیل تفاوت در مبانی فرانظری و بالاخص موضع هستیشناختی نظریات میباشد. در این مقاله سعی میشود جایگاه آنارشی در نظریات خردگرا و بازتابگرا مورد بررسی قرار گیرد. بنابراین، این مقاله به دنبال پاسخگویی به این سؤال است که آنارشی در نظریات خردگرا و بازتابگرا در روابط بینالملل بر چه نوع هستیشناسی استوار است و چه ماهیتی دارد؟ پاسخ به این سؤال به عنوان فرضیه پژوهش اینگونه مطرح میشود که آنارشی در نظریههای خردگرا بر هستیشناسی مادی استوار است و ماهیتی نسبتاً ثابت و تغییرناپذیر دارد. و در نظریههای بازتابگرا بر هستیشناسی غیرمادی و اجتماعی استوار است و ماهیتی متغیر دارد. خردگرایان، به علت هستیشناسی اثباتگرا، آنارشی را ذاتیِ روابط بینالملل و واقعیتی ثابت و تغییرناپذیر میدانند. بازتابگرایان نیز به علت تأکید بر موضع هستیشناختی فرااثباتگرا، آنارشی را برساختهای میدانند که ماهیتی متغیر و سیال دارد. در این مقاله، نظریههای نئورئالیسم و نئولیبرالیسم در قالب نظریات خردگرا و نیز نظریههای پستمدرنیسم و سازهانگاری در دسته نظریات بازتابگرا قرار میگیرند
خلاصه ماشینی:
در این مقاله سعی برآن است مفهوم آنارشی، در دو دسته نظریات خردگرا و تآمل گرا در روابط بینالملل مورد بررسی قرار گیرد.
پستمدرنیسم بر این اعتقاد است که هیچ داور نهایی برای تشخیص حقیقت وجود / ندارد و آمیزش زبان و قدرت سبب میشود تفسیر جدیدی از روابط بینالملل ارائه شود از منظر پستمدرنیسم ارزشها، اعتقادات و رفتارهای انسانی طبق شرایط فرهنگی و اجتماعی وسیعتر، متفاوتاند؛ زیرا هیچ ویژگی یا ارزشی وجود ندارد که کاربرد عام و جهانی داشته باشد.
)212 پستمدرنهای منتقد اندیشه واقعگرایی بر این نظرند که تأکید نوواقعگرایی بر ساختار آنارشیک نظام بینالملل باعث گردیده بازیگران سیستم بینالمللی آن را به عنوان یک واقعیت مادی در نظر بگیرند که قابل تغییر نیست و آنها لجرم باید با آن مطابقت پیدا کنند درحالیکه این نظریه ضد تاریخی است و به نوبه خود منجر به جبرگرایی خواهد شد.
/ سازهانگاری رویکرد جداگانه و متفاوتی به روابط بینالملل است که روی تعامل اجتماعی کنشگران یا بازیگران سیاست جهان تکیه دارد از دید طرفداران این رویکرد، تعامل دولتها نمایانگر نوعی روند یادگیری است که طی آن کنشها در گذر زمان هم به هویتها، منافع و ارزشها شکل میدهند.
بنابراین، طبق ویژگیهای مطرح شدة نظریات خردگرا و تآمل گرا، باید گفت نظریههای نئورئالیسم و نئولیبرالیسم، به واسطه هستیشناسی مادی و رویکرد اثباتگرایانه و مادی گرا در دسته نظریات خردگرا جای گرفتهاند و نظریههای / سازهانگاری و پستمدرنیسم هم به واسطه هستیشناسی غیرمادی و معنامحور بودن و همچنین به این علت که به ساخت اجتماعی واقعیت باور دارند در دسته تآمل گرایان مورد بررسی قرار گرفتند.
پستمدرنیسم از جمله نظریات تآمل گرا و انتقادی در روابط بینالملل میباشد، بنابراین، این نظریه نیز بر هستیشناسی غیرمادی استوار است و ماهیت تفسیرگرا میباشد.