چکیده:
بحث خدا و ارتباط او با جهان و انسان به همراه وجودشناسی، یکی از دغدغه های اصلی
فلسفه و الهیات است. به تعبیر دیگر همواره پرسش از خدا و ارتباط او با جهان، ذهن و
اندیشة بشر را به خود مشغول داشته است. هرکس به باور خود برای این پرسش، پاسخی بیان
می دارد. با شروع عصر روشنگری، این پاسخ ها در فلسفة کانت دگرگون می شود؛ کانت
مدعی شد که دیگر خاستگاه تصور و شناخت خدا عقل نظری نیست. وی مسائل اساسی
مابعدالطبیعه، یعنی نفس، خدا و جهان را از دید عقل نظری توجیه ناشدنی می داند، البته کانت
این گونه مسائل را مردود نشمرد؛ وی بانقد عقل عملی، اثبات کرد که، حیات اخلاقی، وجود
خدا را به عنوان اصل موضوع می پذیرد. زیرا فعل اخلاقی سرچشمة سعادت است؛ انسان
بدون اخلاق قادر به زندگی نیست و اخلاق بی خدا هم به سوداگری منتهی می گردد. بنابراین
اخلاق الزاما انسان را به طرف خدا و دین هدایت می کند.
کانت در دلیل خود بر وجود خدا از واژه «اختیار» بهره می جوید. به این صورت که انسان مختار است، اختیار هم اساس اخلاق، یعنی انجام فعل نیک و پرهیز از فعل بد است(= فضیلت). خلاف و عکس این، رذیلت است و چون در این جهان پاداش فضیلت و کیفر رذیلت بدست نمی آید باید نفس و روح باقی بماند تا پس از مرگ پاداش و یا کیفر خود را دریابد و باید ذاتی (= خدایی) باشد که به فضیلت پاداش مناسب و به رذیلت کیفر فراخور بدهد. هدف این مقاله تحلیل و نقد خاستگاه و جایگاه خدا در فلسفة کانت است.
خلاصه ماشینی:
به این صورت ، از نظر کانت سر آغاز اعتقاد به خدا و اخلاق در احساس تکلیف است نه مسائل نظری متـافیزیکی؛ نیازهـای عملـی اخلاقـی اسـت کـه وجـود خداونـد را بـه عنـوان اصـل مسـلم ایجاب میکند.
این غایت در واقع معنا یا ایده ای از یک عین خارجی است که شرط صوری اخـلاق و در عـین حال هماهنگ با تمام غایات نامشروطی است که ما باید داشته باشیم ؛ در واقـع سـعادت منطبـق بـا تکلیف سعادت کامل است و آن عبارت است از: «معنا یا ایدٔە خیر اعلاء در جهان که برای امکان آن باید یک موجود عالی اخلاقی مقدس و قادر متعال فرض کنیم و این تنها موجودی اسـت کـه میتواند جامع این هر دو عنصر یعنی شرط صوری هر غایتی و هماهنگ با غایات نامشروط باشد» (همو، ١٣٨١، ص ٤٢).
انسان باید بواسطۀ اخلاق خود را به ایدٔە یک قانون گـذار اخلاقـی قـادر متعـال کـه بیـرون از وجود انسان است ، برساند و بگستراند، موجودی که این تکامل اخلاقی غایت قصـوای ارادٔە او (از خلقـت جهـان ) اسـت کـه در عـین حـال مـیتوانـد و بایـد غایـت قصـوای انسـان نیـز باشد(همان ، ص ٤٣).
به گفتۀ کانت مفهوم خدا همان خیر اعلا در جهان است که برای امکان آن باید یک موجود عالی اخلاقی مقدس و قادر متعال فرض کنیم و این معنا تو خالی نیست : زیرا با نیاز طبیعی ما به تصور یک غایت قصوا برای هر نوع فعل و ترک فعل ما در مجموع مرتبط است ، غایتی که عقل عملی میتواند برای تقویت تفکر آن راتوجیه کند و فقدان آن مانع تصمیم گیری اخلاقی ما میشود.