چکیده:
از آغاز آفرینش ، انسان به صورت زوجی از زن و مرد و در قالب خانواده قـدم بـه گیتـی نهاده است . از این رو خانواده اولین نهاد اجتماعی است که برای تمرکز آدمی موجود بوده و مانند هر اجتماعی نیاز به مدیر وسرپرست دارد.
در قوانین اسلام مدیریت خانواده که تحت عنوان قوامیت مطرح اسـت شـرعا و قانونـا از خصایص شوهر به شمار میآید.این عنوان یعنی قوامیت برگرفته از آیه ٣٤ سورة نسـاء اسـت که میفرماید: «الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقـوا مـن اموالهم ... ».
قوام به معنای قائم به امر و سرپرست است و نیز به کسی گفته میشود که اقـدام بـه امـور دیگران میکند. ترکیب این ماده با «علی» معمولا با نوعی نظارت ، مراقبـت و اعمـال قـدرت همراه است . بنابراین به مرد قوام گفته میشود از آن جهت که اقـدام بـه امـور زن مـیکنـد و اهتمام به حفظ ، حمایت و رعایت شئون او دارد
در این راستا با توجه به این که قوانین و حقوق اسـلامی از جملـه حقـوق خـانواده ، مبتنـی برحق مداری و هماهنگ با نظام تکوین است و با در نظـر داشـتن تفـاوت هـای طبیعـی زن و
٦ مرد در آفرینش ، مدیریت و سرپرستی خانواده به مرد واگذار شده است .
واگذاری مدیریت خانواده به مرد با ادله عقلـی و نقلـی از جملـه آیـات و روایـات ثابـت میشود.
خلاصه ماشینی:
"در تفسیر آیۀ مذکور بسیاری از مفسران قایل هستند برای قوامیت دو علت آورده شده که یکی از آن دو، موهبتی است که از طرف خداوند واگذار شده و آن برتری مردان بر زنان در امور کثیرهای است که از جملۀ آنها کمال عقل، حسن تدبیر و فراوانی انرژی در اعمال و اطاعت الهی میباشد و امر دوم این است که مردان نفقۀ زنان را میپردازند و مهریۀ آنان را نیز پرداخت میکنند.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان مینویسد: «از عمومیت علت به دست میآید که حکمی که مبتنی بر آن علت است یعنی قیم بودن مردان بر زنان نیز عمومیت دارد و منحصر به شوهر نسبت به همسر نیست و چنان نیست که مردان تنها بر همسر خود قیمومت داشته باشند؛ بلکه حکمی که جعل شده برای نوع مردان و بر نوع زنان است؛ البته در جهات عمومی که ارتباط با زندگی هر دو طایفه دارد» (طباطبایی، 1364، ج4، ص507).
آیا این قسمت از آیه میتواند سرپرستی و مدیریت مرد را در خانه ثابت کند یا نه؟ علامه طباطبایی در المیزان مینویسد: «آن عملی معروف است که هم طبق هدایت عقل صورت گرفته باشد و هم با حکم شرع و یا قانون جاری در جامعه مطابق باشد و هم با فضایل اخلاقی منافی نباشد و هم سنتهای ادبی آن را خلاف ادب نداند و چون اسلام شریعت خود را بر اساس فطرت و خلقت بنا کرده، معروف از نظر اسلام همان چیزی است که مردم آن را معروف بدانند؛ البته مردمی که از راه فطرت و از حد نظام خلقت منحرف نگردیده باشند و یکی از احکام چنین اجتماعی این است که تمامی افراد و اجزای اجتماع در هر حکمی برابر و مساوی باشند و در نتیجه احکامی که علیه آنان است برابر باشد با احکامی که به نفع ایشان است."