چکیده:
از بحث های فلسفی مورد اهتمام در فلسفه اسلامی و فلسفه غرب مشخص کردن مرزهای شناخت عقل انسانی از واقع است. به تبع مرزهای وجودی عقل در شناخت، مرزهای سخن و گفتار عقل در مقام اخبار از واقع به میان می آید. در مقاله حاضر کوشش شده است تا مرزهای شناختاری و گفتاری عقل با ملاک هایی بیان شود که با توجه به آن ها سکوت های ممکن و سکوت های ضروری عقل در مقام اخبار از واقع مشخص شود. در عین حال، متعلق سکوت ضروری عقل به وجهی در دسترس گفتار عقلی قرار می گیرد. اینکه چگونه این گفتار و آن سکوت با هم بدون تناقض جمع می شود، به ساختار عقل از یک طرف و خصوصیت آن متعلق از طرف دیگر باز می گردد.
One of the most interesting topics in Islamic and Western Philosophy is to determine the boundaries and limits of reason in knowing the real world. Following the existential limits of reason in knowing the reality، we come to its limits in announcing and asserting the facts. In this article، by appealing to the authorized criterions، I try to show both the cognitive and the assertive limits of reason and، thus، to determine the realm of necessary silence of reason about the objects of the world. However، the realm and object of necessary silence of reason is attainable to rational speech in a specific way. The structure of the reason and the special character of the objects allow that rational speech and rational silence come together without causing contradiction.
خلاصه ماشینی:
اما پرسش این است که عقل، که سخن گفتن از ویژگیهای ذاتی اوست، در کدام وضعیت سکوت را اختیار میکند؟ بر اساس آنچه گفته شد، میتوان دریافت که هر گاه دربارة امری در واقع، دلیل یا مدرکی در اختیار عقل نباشد، عقل دربارة آن چیز سکوت میکند، چه آن امر در واقع ناظر به وجود چیزی باشد یا برای نسبت دادن چیزی به چیز دیگر.
3- ملاک سکوت ابدی عقل اکنون پس از بررسی محیط سکوت امکانی عقل، به محیطی منتقل میشویم که عقل از درون، خود را به سکوتی ابدی ملزم میبیند؛ چگونه عقل درمییابد که سکوتی ابدی نیز در ساختار او هست و این سکوت دربارة چه متعلقی برقرار است؟ دیدیم که عقل در حدود دانش خود، که در قالب تصورات و تصدیقات عقلی است، به واقع راه دارد و پس از داشتن این تصورات و تصدیقات کاشف از واقع میتواند به سخن گفتن اقدام کند.
اگر عقل بخواهد متعلقی را شناسایی کند که نه فقط برای همیشه با آن فاصله وجودی دارد، که میان او و آن متعلق، خلاء وجودی برقرار است و چیزی نمیتواند برای ارتباط میان آنها وساطت کند، آن گاه عقل برای همیشه نسبت به شناخت آن متعلق توقف کرده در مقام سخن نیز همیشه خاموش و ساکت است.
8- تسری ملاک سکوت عقل در همة شناختهای عقلی از واجبالوجود بر اساس آنچه گذشت، درک واجبالوجود، به تمام حقیقت وجوبی، از دسترس هر قوة ادراکی خارج است؛ چه عقل تدریجی در طبیعت باشد و چه عقول کامل در آن سوی طبیعت؛ زیرا ملاک استحاله درک واقعیت وجوبی و به تبع آن استحالة سخن گفتن دربارة این واقعیت به متعلق باز میگردد که حضور حقیقت وجود او را در هر ممکنالوجودی ممتنع ساخته است.