چکیده:
شعر و تاریخ دو حوزۀ جدا از هم هستند و درک سازگاری این دو در یک اثر مشکل است؛ خاستگاه اولی خیال است و خاستگاه دومی عالم واقع. اما شعر به عنوان یکی از ابزارهای سودمند و سازنده، حضور گستردهای در متون تاریخی دارد و نقش و کارکردهای فراوانی نظیر ادبی، تاریخی، استنادی و تفسیری ایفا میکند و تاریخنگاران برای بیان مقاصد خود از آن بهره می-گیرند. پژوهش پیشرو در صدد بررسی تطبیقی و تبیین کارکردهای مختلف شعر در تاریخ بیهقی و تاریخ الفخری فی الآداب السلطانیه ابن طقطقی است و از این رهگذر میکوشد میزان بهرهگیری هر یک از این تاریخنگاران را از شعر بسنجد و اهداف و کارکردهای آن را در این دو متن تاریخی تحلیل و تبیین نماید. برآیند پژوهش نشان میدهد که شعر در تاریخ بیهقی و تاریخ فخری - مانند کارکرد آن در متون منثور بهطور کلی- جنبۀ ادبی و آرایهای دارد. همچنین کارکرد تفسیری در این دو متن مورد استفاده قرار گرفته و کارکرد تاریخی و استنادی کمتر مورد توجه این دو مورخ بوده است.
خلاصه ماشینی:
اما گاه این دو با هم پیوند میخورند و متن تاریخی، از شعر بهره میجوید و شعر در خدمت تاریخ قرار میگیرد؛ بنابراین شعر در جایگاه یکی از ابزارهای سودمند و سازنده، حضور گستردهای در متون تاریخی دارد و نقش و کارکردهای فراوانی در متن تاریخی ایفا میکند که از برجستهترین این نقشها کارکرد ادبی، تاریخی، استنادی و تفسیری است.
یکی از کارکردهای شعر در متن تاریخی، کارکرد استنادی است که در آن، تاریخنگار ایدهای سیاسی، اجتماعی و عقلی و نظایر آن را با تکیه بر بیت یا ابیاتی از شعر تأیید میکند یا اینکه شعر در متن تاریخی، کارکردی ادبی دارد و برای افزایش ادبیت یک متن بهکار میرود.
در مقالهی «بینش و روش تاریخنگاری ابن طقطقی» (علیزاده بیرجندی، 1385)، نویسنده اصول تاریخنگاری ابن طقطقی را مورد مطالعه قرار دادهاست؛ لیکن پژوهش حاضر، کارکرد شعر را در متون تاریخی، با تکیه بر تاریخ بیهقی و فخری بررسی کرده و از این نظر، پژوهشی کاملا نو بهشمار میرود.
چنین کارکردی در تاریخ فخری نیز نادر است و بیشتر جنبهی اشباع و یا تکمیل جزییات را دارد که در این حالت، به کارکرد تفسیری و توضیحی نزدیک میشود؛ با این تفاوت که در اینجا رجوع مورخ به شعر، تفسیر قضیه نیست؛ بلکه انتقال دقیق و جامع رخداد با بهرهگیری از شعر است که به آن، کارکرد تاریخی میدهد؛ مانند ابیات زیر که در هنگام سخن از نسب زیاد بن مرجانه آوردهاست: فإن زیادا لم یکن یعرف فی الجاهلیه بأبی سفیان و لم یکن منسوبا إلا إلی عبید، فکان یقال زیاد بن عبید، وبین الصورتین بون.