چکیده:
حرف الف بهواسطه شکل و جایگاه خاص و برخی از ویژگیهای منحصربهفرد، یکی از پرکاربردترین حروف در ساخت مضامین بکر و فضاهای شاعرانه و ترکیبات و تعبیرات نغز و ظریف ادب پارسی به ویژه در اشعار شعرای سبک خراسانی است. در اکثر اشعار این شاعران، الف؛ سابق، پیشرو، سپهدار، پیشوا، صدرنشین، نامور، معروف و دارای کمال است. الف؛ نمادِ قد و قامت موزون، استوار، کشیده، مستقیم و رعنا است. الف؛ مظهرِ سرافرازی، سربلندی، لاغری، ضعف، قیام، ایستادگی، استواری، استقامت، سرپایی، عمودی، ثابتقدمی، قائم بودن، وفادار به عهد بودن و بر سر ایمان ماندن است. الف، عاشق بالای خود است. الف چون سرکش دارد، پس سرکش است. الفِ زباندار و دوزبان، در عین داشتن زبان، خاموش و ساکت است. الف از نظر ثروت و دارایی، فقیرترین به حساب میآید. الف؛ نماد نداری، بیچیزی، مفلسی، فقر، گدایی، عدم، نیستی، فنا و ترک اوصاف است. الف؛ عریانی، برهنگی، پَرافکندگی، آشکارایی، خندانی، شادابی، بیسری، میان بستگی و آراستگی را به ذهن متبادر میکند. الف؛ مظهرِ تنهایی، تجرد، تفرد، یکتایی، جدایی، آزادی، یکرویی، راستی، صداقت، درستی و پاکی است. الف، بیحرکت و ساکن است. الف یکی از مشبهبههای پرکاربرد ادب پارسی است و شعرا در تصاویر و مضامین شعری، خطِ عذار، مسمار، خار، هلال ماه، عصا، خامه و قلم، انگشت، تیر، سرو، دار، ماه نو، کمر و میان باریک و... را به الف مانند میکنند. در این مقاله سعی شده است به کاربرد ادبی و هنری و تصویری الف در اشعار این دوره زمانی پرداخته شود.
'A' or 'Alif' the first letter of Persian alphabet, is a prominent vowel in Farsi language. It is the first letter of Abjad numeral system which represents number one in this system. Alif signifies the Taurus astrological sign. In mystical, philosophical, and rhetorical literature, Alif represents unique God, Holy Spirit, God's mercy; Adam's the father, abstract sphere, solitude, and the single mystery and etc. Due to its special form and position and some other unique features, letter Alif is one of the most used letters in order to create the original themes and poetic areas, mot and elegant expressions and compounds in Persian literature, poetry with Khorasani style.Alif is a leading in most of poetry by these poets meanings like consistent and firm colossal stature, handsomeness, oblong, tense and stretched. It also signifies greatness, proud and honor, slimness, uprightness, stability, resistance, persistence, staunchness, loyalty, faithfulness and standing on one's promise. Alif has fallen in love with its stature. Since Alif has accent-like sign overhead, it is rebellious. Despite having tongue, it is dumb and silent. It is regarded as one of the poorest in terms of wealth among letters. It symbolizes poverty, abjection, destitution, vacancy, pauperism, beggary, inexistence, absence, loss, and self-denial. It also suggests nakedness, nudity, embarrassment, self-evidence, preparedness, distress and confusion and adornment. It carries meanings like solitude, individualism, loneliness, uniqueness, detachment, freedom, honesty, frankness, and innocence. Alif is motionless and stagnant. Its creation begins with points and dots. All letters and numbers then are founded upon this letter. Alif is the first letter of creation. It also indicates minuteness, brevity and tininess. Alif is the most common simile in Persian literature and the poetry's and prose's images or contents used in Persian literature are described. It was compared to needles, thorn, moon crescent, sticks, pens and plumes, fingers, arrows, bolts, cedars, gallows and scaffolds, newly grown whiskers or beard, half or full moon, and etc. In this article, we try to study the literary, artistic, and video applications of letter Alif in poets' poetry with Khorasani style.
خلاصه ماشینی:
بیشک الف است احد ازو جوی مدد بادی از محتشمان چون حمل از جمع بروج ای بسا قامتا به شکل الف ای حروف آفرینش را کمال تو الف چو بارگاه ترا پر شود ورق ز حرف حرف تیغ تو الف وار کجا کرد قیام چون الف کز راستی اصل حروف معجم است الف قامتش کز الف قامت من قد موافق او راستتر ز شکل الف چرا چو لام نامه قد دوتاست از همه ابجد بر میم و الف شیفتهام میران بر او همچو الف راست درآیند زان قامت همچون الف و زلف چو دالت گفتا که پر از همزه¬است این زلف جو لامم آن برگهای شاسپرم بین و شاخ او شادباش ای دل غمدیده که در عین بلا ز بار غم الف قدم ار چو دال شود آزاد شوی چون الف اگرچند زین قد چو تیر و الف چه لافی نشود رسته هر آن کس که ربوده است دلش ور شخص احد بهظاهر آمد احمد (ابوالخیر، 1376: 106) بادی از ناموران چون الف از حرف جمل (امیرمعزی، 1318: 454) که شود پیش تو به صورت نون (امیرمعزی، 1318: 555) وانگهش از لاجورد سرمدی بر چهره لام (انوری، 1372: 322) در آن ورق الف قد خسروان نون باد (انوری، 1372: 112) که نه در عرصه الف خفتگی لام گرفت (انوری، 1372: 97) در مقام راستان با راستی باشد مقیم (سوزنی سمرقندی، 1338: 264) به نون خم زلف سازد خم نون (سوزنی سمرقندی، 1338: 296) دل مخالف او تنگتر زحلقه میم (سید حسن غزنوی، 1328: 124) ترا همچون الفها قامت راست (اسعد گرگانی، 1381: 277) که به بالا و دهان تو الف ماند و میم (فرخی سیستانی، 1371: 246) گردند ز بس خدمت او کوژتر از دال (فرخی سیستانی، 1371: 218) باریک شدم چون الف و چفته چو دالی (سعد سلمان، 1364: 715) مکسور کند لام، تو را ظن خطا شد (سعد سلمان، 1364: 919) چون صد هزار همزه که بر طرف مد بود (منوچهری، 1375: 29) الف قد حسود تو چو لام است امشب (منصور حلاج، 1369: 26) گر از تو روی بپیچم بود ز عین ضلال (حلاج، 1369: 106) امروز به زیر طمع چو دالی (ناصرخسرو، 1370: 467) کین زود شود چون کمان و چون لام (ناصرخسرو، 1370: 68) زلف چون نون و قد چون الف و جعد چون جیم (ناصرخسرو، 1370: 357) *الف از ازرق کم کردن: حرف الف را اگر از کلمه ازرق کم کنیم لفظ زرق میماند.