چکیده:
این مقاله به بررسی دیدگاه جان هیک - فیلسوف دین تحلیلی معاصر- دربارۀ دلایل وجود تصورات مختلف از خداوند و عدم امکان دستیابی به مفهوم خداوند میپردازد. ابتدا ضمن اشاره به تفکیک مفهوم و تصور خداوند و ویژگیهای اساسی تصورات گوناگون از خداوند - با تکیه بر مبانی او یعنی تفکیک نومن از فنومن کانت، «دیدن به عنوان» ویتگنشتاین متأخر و وصفناپذیری خداوند - نشان خواهیم داد که با تفکیک کانت تنها میتوان تفکیک مفهوم خداوند از تصور او را توجیه کرد و نمیتوان از دستیابی به مفهوم خداوند دفاع کرد؛ زیرا طبق آن، راهی به نومن خداوند نیست. با تکیه بر دیدگاه ویتگنشتاین متأخر نیز هیچ تجربۀ ناب و خالصی نیست که بتوان از مفهوم خداوند سخن گفت، بلکه همواره تصوراتی از او داریم. وصفناپذیری خداوند نیز مشکل تجربۀ ما را از او دوچندان کرده و باعث تصورات گوناگون از خداوند میشود. در پایان نیز به نتایج دیدگاه او مانند توفیق او در تفکیک مفهوم و تصور خداوند و توجیه وجود تصورات مختلف از خداوند، گشودن راه نقد و بررسی آموزههای مسیحی، دفاع از کثرتگرایی دینی و نزدیک شدن او به تصور پنن تئیستی از خداوند اشاره خواهیم کرد.
خلاصه ماشینی:
ابتدا ضــمن اشــاره به تفکيک مفهوم و تصور خداوند و ويژگيهاي اساسي تصورات گوناگون از خداوند - با تکيه بر مباني او يعني تفکيک نومن از فنومن کانت ، «ديدن به عنوان » ويتگنشـتاين متأخر و وصـف ناپذيري خداوند - نشان خواهيم داد که با تفکيک کانت تنها ميتوان تفکيک مفهوم خداوند از تصــور او را توجيه کرد و نميتوان از دســت يابي به مفهوم خداوند دفاع کرد؛ زيرا طبق آن ، راهي به نومن خداوند نيسـت .
در پايان نيز به نتايج ديدگاه او مانند توفيق او در تفکيک مفهوم و تصور خداوند و توجيه وجود تصورات مختلف از خداوند، گشودن راه نقد و بررسي آموزه هاي مسيحي، دفاع از کثرت گرايي ديني و نزديک شدن او به تصور پنن تئيستي از خداوند اشاره خواهيم کرد.
هيک نيز با تکيه بر اين ديدگاه کانت ، بر اين باور اسـت که مؤمنان در تجربه هاي ديني خويش هيچ گاه با خداوند يا نومن او مواجه نمي شوند، بلکه همواره با پديدارها يا تجلياتي از خداوند مواجه مي شوند.
البته ، او در مقاله وصف ناپذيري خويش با انتقاد از بزرگنمايي استفاده او از تمايز نومن از فنومن ، تأکيد ميکند که نبايد معرفت شـناسي او راکاملا کانتي ديد؛ زيرا اگرچه او تفکيک نومن از فنومن کانت را پذيرفته اسـت ، ولي اولا مانند کانت خدا را يک اصـل موضـوع نميداند، بلکه واقعيتي ميداند که به گونه هاي مختلف به تجربه مؤمنان در اديان مختلف در ميآيد و تجلي پيدا ميکند، ثانيا کانت مقولات فاهمه و حاسـه و تجربه هاي پديداري برآمده از آن ها را هم تغييرناپذير مي دانست ، ولي هيک تجربه هاي پديداري مؤمنان از خدا را متأثر از زمينه هاي فرهنگي و اجتماعي و تغييرپذيرمي داند (٢٤٤-٢٤٠ .