چکیده:
ملاصدرا مرگ طبیعی را امر وجودی و لازمه ی استکمال نفس در فرآیند حرکت جوهری می داند و بر همگانی بودن و لطف بودن آن معتقد است و مرگ ارادی را وسیله ای برای پاکی و از بین بردن هوای نفس به اختیار سالک می داند. عاملی که نگاه ملاصدرا از مرگ، را متفاوت کرده است حرکت جوهری نفس و عالم طبیعت است. او با ابتکار نظریه حرکت جوهری به تبیین مرگ میپردازد. نفس انسانی ابتدا به صورت ماده است که جوهره تبدیل به مجرد شدن را دارد، لذا بر اثر حرکت جوهری به طرف تجرد حرکت می کند. وقتی به تجرد و تکامل رسید، این بدن را رها می کند. این رها کردن و جدایی از بدن بر اثر استکمال، همان مرگ است. پس نفس دو مرگ را تجربه می کند. یکی آن به آن و لحظه به لحظه و دوم بعد از استکمال نفس و خروج او از این جسم و از این دنیا.این نوشتار در صدد است پس از تبیین معنای مرگ و جایگاه آن را در استکمال نفس از دیدگاه ملاصدرا، به نقد و بررسی این دیدگاه بپردازد.
خلاصه ماشینی:
بنابراین روح هر چند که در اوایل تولدش دارای وجود ضعیف و از جهت توانایی شبیه عدم است، ولی در طول حیات بدن، بر اساس حرکت جوهری، از قوه به فعل خارج میشود، یعنی وجود روح شدت پیدا میکند و کمالات به دست میآورد و به تدریج قوی میشود تا اینکه از قوه به فعلیت بیرون آید، در این میان بدن ضعیف و پیر گشته، نیروها و آلات آهسته آهسته ناتوان میشود و از کار میافتد، چون تمام آنها جسمانی بوده و شأن جهانی دگرگونی و سیلان و کهنگی است، همین طور ادامه مییابد تا آنکه بدن فانی و نابود میشود و مرگ او فرا میرسد.
علاوه بر این نفس چون در بقا موجودی مجرد است، کون و فساد به موجود مجرد و تام عارض نمیشود پس خروج نفس از قوه به فعل همان به دست آوردن صور ادراکی است و با رشد عقلانی نفس بخش ثابتی در وجود او شروع به آشکار شدن میکند که دستمایه نفس برای ورود به جهان آخرت است، پس مرگ بالذات بر بدن و بالعرض بر نفوس واقع میشود.
(همو، 1383: 8 / 77 ـ 76) طبق دیدگاه ملاصدرا زمان مرگ طبیعی از ابتدای حدوث آغاز میشود: زیرا نفس از ابتدای حدوث همواره در حال ادبار و اعراض از طبیعت و کم شدن تدریجی سایه نفس بر بدن و رو نهادن به موطن و جایگاه اصلی خود است چون نفس ناطقه در حرکت جوهری خود به اقتضای طبیعتش به سوی تجرد میرود و در نتیجه توجه آن به بدن کاهش مییابد و زمان مرگ اتفاق میافتد.