چکیده:
نظریة اتمی که اکنون اقبال عام یافته است، در ظاهر همانند جزء لایتجزی است و برهان اثبات هیولا نیز وابسته به ابطال جزء است. مقالة حاضر درصدد پاسخ به این پرسش هاست که آیا دلایل ابطال جزء، اتم ها را نیز فرا میگرفته است و آیا فلاسفه، مستقیما نیز به ابطال نظریة اتمی پرداخته بودند و در هر دو صورت آیا قبول هیولا با پذیرش نظریة اتمی سازگار است. حاصل آن است که برهان های ابطال جزء مستقل
هستند و با نظریة اتمی در نفی و اثبات تلازمی ندارند و فلاسفة ما در ابطال رای دموکریت بر خطا بودند و اثبات هیولا ملازمه ای با رد نظریة اتمی ندارد.
خلاصه ماشینی:
صرف این بحث که آیا متکلمان نظریۀ اجزا را از یونان و اتم گرایان گرفته بودند یا خود آن را ابداع کردند، برای تاریخ فلسفه مهم است ، اما در اینجا هدف دیگری وجود دارد.
دلیل این است که در اولین مراحل ظهور این نظریه ، عقاید و اصطلاحات فراوانی وجود دارد و اگر بگوییم مباحث جوهر فرد در میان مسلمین مستقلا پدید آمده ، لازم است فرض کنیم که اولین متکلمان توجه بسیاری به مباحث نظری و فلسفی و طبیعی مینمودند و چنین نیز بوده است .
صدرالمتألهین پس از بحث فراوان و رد و ابطال دلیلی که آن را نادرست میپنداشته است ، برای ابطال رأی دموکریت از آثار ابن سینا چنین شاهد آورده است که شیخ این مذهب را خواه اتم ها دارای شکل و طبع متشابه یا متخالف باشند با مباحث علم طبیعی چون حرکت و تخلخل و تکاثف و لزوم خلاء ابطال کرده است ، اما در شفا چنین خواسته است که با بیانی جامع ، دشوارترین فرض های این رأی را ابطال کند و این بیان جدلی نباشد که تنها بر مبنای مسلمات طرف بحث است .
همان گونه که آشکار است در این موضع نیز مطلبی افزون بر آنچه شیخ و خواجه در اشارات و شرح گفته اند، وجود ندارد و غایت امر این است که اتم ها در ذهن قابل تقسیم هستند، اما اثبات نشد که آن ها در خارج نیز چنین باشند.