چکیده:
فلسفه به عنوان علمی که از مطلق وجود بحث میکند، از جمله علومی است که همواره مورد هجمه مخالفان یا تأیید موافقان بوده است. عدهای قواعد عقلیِ اثباتشده در این علم را فاقد حجیت و در تفسیر متون دینی بدون کاربرد میپندارند و در مقابل، عدهای آن را در عمق بخشیدن به فهم ما از آیات و روایات دخیل میدانند. علامه طباطبایی با نگارش تفسیر المیزان کاربرد فلسفه را در عمق بخشیدن به فهم ما از آیات قرآن مجید روشن ساخت. یکی از مهمترین کاربردهای این قواعد، در آیاتی مشخص میشود که به اثبات توحید با استفاده از براهین مختلف میپردازد و برهان تمانع، از جمله براهینی است که هم در آیات قرآن و هم در فلسفه مطرح شده است. این برهان با تکیه بر عدم فساد عالم، وجود آلهههای مختلف را نفی میکند. در این نوشتار با روش تحلیلی ـ توصیفی برآنیم که با بررسی این قواعد در محدوده آیات مربوط به توحید و یگانگی خداوند، به کاربرد فلسفه و قواعد آن در آیات مربوط به برهان تمانع از دیدگاه المیزان بپردازیم. علامه در تفسیر آیات مربوط از چهار قاعده فلسفی استفاده کرده است: 1. منحصر در فرد بودن نوع مجردات؛ 2. استحاله تخلف معلول از علت تامه؛ 3. وحدت عددی نبودن وحدانیت در واجب الوجود؛ 4. لزوم سنخیت بین علت و معلول.
As a science that studies being in its entirety philosophy has always been rejected by some and advocated yet by others. Some believe that the rules proved in this science are of no authority having thus no application in interpretation of religious texts. On the contrary، others hold that they deepen our understanding of religious texts. By writing his al-Mizan (a mutt volume commentary on the Holy Quran)، Allama proved that philosophy can be instrumental in deepening our understating of the Holy Quran. One such important instance is the application of these rules to proving the unity of God. Being available in religion and philosophy، the argument of Tamanu'a relying on the fact that the universe is not corrupt، negate the existence of many gods. Using an analytico-descriptive methodology، the author tries to show how philosophical rules are instrumental in understanding the verses that are related to the argument of Tamanu'a. While interpreting such verses، Allama makes use of four philosophical rules: 1. An immaterial kind has only one instance 2. An effect cannot be separated from its perfect cause. 3. The unity of God is not numerical 4. The necessity of similarity between a cause and its effect.
خلاصه ماشینی:
علامه سپس با تفسیر آیه، وارد استدلال میشود و به تقریر برهان میپردازد: اگر برای عالم آلهههای متعدد لحاظ شود، این خدایان باید با یکدیگر اختلاف ذاتی داشته باشند؛ چراکه اگر اختلاف ذاتی و تباین حقیقی نباشد، در حقیقت دو خدا وجود ندارد و فرض دوگانگی موجود مجرد، تنها با اختلاف در ذات قابل تصور است.
طبق آنچه علامه در این قسمت بیان میفرماید، باید گفت کثرت اله جز به این وسیله که تمایزی بین آنها وجود داشته باشد، محقق نمیشود؛ چراکه اگر این تمایز نباشد، کثرتی نیست و وحدت حکمفرما خواهد بود.
بنابراین، اگر قرار باشد هر فردی از آن ماهیت محقق شود، کثرت جزء ذات آن خواهد بود و ازآنجاکه کثرت از تعدد واحد پدیدار میگردد و واحد در این فرض باید کثیر باشد، هرگز هیچ واحدی در عالم خارج به وجود نخواهد آمد که این مسئله محال است؛ چراکه ما وجود مجرداتی از قبیل عقول را طبق فلسفه اسلامی و متون دینی خود قطعی میدانیم.
پس خداوند بهعنوان یک موجود مجرد بیش از یک فرد ندارد و این مطلبی است که علامه در توضیح برهان تمانعِ مستفاد از این آیه شریفه بدان تمسک فرموده است و مینویسد: اگر برای عالم آلهه متعدد لحاظ شود، این خدایان باید با یکدیگر اختلاف ذاتی داشته باشند؛ چراکه اگر اختلاف ذاتی و تباین حقیقی نباشد، در حقیقت دو خدا وجود ندارد و فرض دوئیت موجود مجرد، تنها با اختلاف در ذات قابل تصور است (همو، 1417ق، ج14، ص266).
وحدت عددی نبودن وحدانیت در واجبالوجود از دیگر قواعد فلسفی که علامه در تفسیر این آیه شریفه از آن استفاده کرده، قاعده عدم وجود وحدت عددی در واجب تعالی است.