چکیده:
علوم یعنی گزاره ها ی دانشی و معرفتی به هم پیوسته که دارای روابط مفهومی اند و نظامی علمی معرفتی را شکل می دهند و دادوستدهای فراوانی با یکدیگر دارند. نه تنها در داخل حوزه ها ی علوم اجتماعی، طبیعی و انسانی و مانند آن، بلکه میان آموزه ها ی هر یک از این حوزه ها تعامل است. حتی بین آموزه ها ی دین و دستاوردهای علوم دیگر، از زوایای مختلف ارتباط زیادی دیده می شود؛ مانند، مباحث هنر، پزشکی، مباحث فقهی، ریاضیات، فلسفه، نجوم، علوم طبیعی، علوم تربیتی و.... این تعامل از وجود ارتباطات بین مقوله ا ی و نظامی فرا بخشی میان علوم خبر می دهد و حاکی از ارتباطاتی فراتر از آن است که در تک تک علوم به صورت خ رد دیده می شود. تحلیل، بازخوانی و کشف این ارتباطات و ترسیم شبکه معنایی علوم هم سنخ، و هندسه جامع دانش ها ی موجود، دستاوردهایی را به همراه دارد؛ضمن آنکه برای تسلط نسبی بر حقایق معرفتی و آگاهی از عرصه ها ی متنو ع دانش ها، کارآمد است، صورتی از نقشه راه علم و پژوهش را به دست می دهد و ذهن خاق اندیشه وران را متوجه خود می کند؛ واقعیت هایی را به عرصه
اندیشه بازمی گرداند که دیگر شاخه ها ی معرفتی را برای تفکر و اندیشه در اختیار دانش می گذارند؛ تحقیق را همه جانبه تر و دقیق تر و آموزش را روان تر، جامع تر و کاربردی تر می سازد؛ در علم سنجی، بازشناخت نیازهای میان رشته ای، مدیریت ساخت یافته دانش ها و اندیشه های انسانی اسامی تاثیرگذار است و منجر به تولید علم و ارزش افزوده آن می شود. این مباحث، عناصری است که این اثر به بررسی
و تحلیل آن ها، از نگاهی علم شناسانه پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
برخی تعاریف علم عبارتاند از: 1- علم یا «Knowledge» بهعنوان معرفتی که در قالب یک گزاره، قابل بیانشدن است؛ بنابراین «علم» یعنی تکگزارههای معرفتبخش؛ 2- علم یا «Discipline» یعنی رشتة علمیای که مجموعهای از گزارهها با تنظیم و ترکیب خاصی، آن را به وجود میآورند و یک نظام منسجم معرفتی و ساختارمند دارد؛ بنابراین «علم» به معنای یک رشتة علمی و مجموعهای از گزارههای معرفتی است که نظام معنایی منسجمی دارد؛ 3- علم معادل واژه لاتینی «Scientia» (از Scire به معنی آموختن و دانستن) در وسیعترین مفهوم، به معنای آموزش یا دانش است (دمپی یر، 1371: ص 1)؛ 4- واژه انگلیسی«Science» بهعنوان اصطلاحی کوتاهشده، برای علوم طبیعی بهکار میرود؛ 5- نزدیکترین معادل واژة «Science» در زبان آلمانی «Wissenschaft» است؛ و منظور از آن نهتنها همه مطالعات منظمی را دربرمیگیرد که ما علم مینامیم، بلکه مطالعات منظم تاریخ، فقهاللغه و فلسفه را نیز شامل میشود؛ 6- علم را میتوان به دانش مرتب و منظم درباره پدیدههای طبیعی، و بررسی منطقی روابط میان مفاهیم آن تعریف کرد که این پدیدهها به کمک آن بیان میشود (دمپی یر، 1371: ص 2)؛ 7- در ادبیاتِ فلسفة اسلامی واژه «علم» به «علم حضوری» و نیز به «علم حصولی تصوری» گفته میشود، هرچند ظاهراً در بحث علم به معنای دانش که بهصورت ترکیبی بهکار میرود؛ مثل: دانش طبیعی، دانش تجربی، دانش دینی و امثال آن؛ این دو تصور از علم کاربرد ندارد و هیچیک از صاحبان و مدعیان این علوم، علم به این دو معنی را در ترکیبهای یادشده به کار نبردهاند؛ 8- ظاهراً تا قرن نوزدهم واژه «Science» در همان مفهوم عام علم بهکار میرفت، که شامل همه علوم میشد و حتی از الهیات عقلی و عرفانی با عنوان «Scienctia sacra» یاد میشد؛ و تنها در قرن بیستم با شدتگرفتن جریانات پوزیتیویستی، این واژه در معنای جدید خود (علوم تجربی) محصور شد (نصر، 1381: ص41)؛ 9- در مباحث علمشناسی، عمدة کسانی که به موضوع علم پرداختهاند علم را بهمنزله یک رشتة علمی (نظام منسجم معرفتی که از چندین گزاره حاصل شود) در نظر گرفتهاند هرچند بسیاری هم محدودة خاصتری از آن، یعنی Science (علم تجربی) را موضوع بحث خود قرار دادهاند.