چکیده:
رابطهی نظام علمی حقتعالی با نظام عینی موجودات یکی از مسائل بسیار مهم در الهیات فلسفی است. ابنسینا واسپینوزا بهمنزلهی دو تن از بزرگترین فیلسوفان خردگرای اسلامی و غربی، با تبیین نظام علمی باریتعالی، نسبت بین این نظام را با نظام عینی موجودات مورد بررسی قرار دادهاند . بهرغم تفاوتهای بنیادین در اندیشهی این دو فیلسوف، شباهتهای شایان توجهی در پاسخ آنها به این مسأله وجود دارد. هر دو فیلسوف علت صدور معالیل مختلف را علم موجود در ذات باریتعالی میدانند. .بهنظر هر دو فیلسوف، بین اعیان موجودات و وجود علمی آنها تطابق کاملی وجود دارد. از نظر اسپینوزا، این تطابق را باید فقط نوعی توازی بین حالات بُعد و فکر دانست، درحالیکه در نظر ابنسینا، این تطابق و هماهنگی ناشی از این است که نظام عینی موجودات معلول نظام علمی آنها است.
خلاصه ماشینی:
با عنایت به جایگاه ویژهی ابنسینا در تاریخ اندیشههای فلسفی در جهان اسلام و با توجه به اینکه نظام فلسفی او بهطور کلی، بهویژه از لحاظ برخی اصول آن، ژرفترین و ماندگارترین تأثیر را بر تفکر فلسفهی اسلامی پس از وی و نیز بر فلسفهی اروپایی سدههای میانه داشته است (14، ص: 309)، بر آن شدیم آرا و نظرهای ابنسینا دربارهی نظام علمی حقتعالی و نظام عینی موجودات و رابطهی بین این دو نظام را مورد بررسی قرار داده، با دیدگاههای اسپینوزا که در بین فلاسفهی عقلگرا در مغرب زمین از جایگاه خاصی برخوردار است مقایسه نماییم.
علم به پدیدههای متغیر از نظر ابنسینا: شیخالرئیس پس از آنکه نخستین گام را در راه تنزیه حقتعالی از هرگونه تأثر و انفعال برداشت و مشخص کرد که او از علم حصولی انفعالی تنزه تام دارد، در مرحلهای دیگر، چگونگی علم به پدیدههای متغیر را مورد بحث قرار داده و میگوید: «جایز نیست واجب پدیدههای متغیر جهان را با تمام تغییراتشان از آن جهت که متغیرند تعقل کند و این تعقل زماندار و متشخص بوده باشد، زیرا علم به متغیرها اگر بهصورت متغیر بوده باشد، باعث پیدایش تغییر در ذات واجب خواهد شد، زیرا این پدیدهها زمانی هستند و زمانی نیستند و علم واجب نیز باید چنین باشد، درحالیکه جایز نیست یکبار آنها را موجود غیرمعدوم تعقل کند و بار دیگر معدوم غیرموجود و هریک از ایندو، صورت عقلی جداگانهای داشته باشد و هیچیک از این دو صورت به دیگر نماند و در نتیجه ذات واجبالوجود محل تغییر واقع شود.