چکیده:
این پژوهش در پی تجزیه و تحلیل مفهوم امنیت در تئوری های گوناگون رئالیسم لیبرالیسم سازه انگاری و انتقادی در طی ادوار گذشته و سیر تکوین تئوری های سنتی تا کنون می باشد.ظن غالب و مسلط بطور خاص در تفکر اندیشمندان و سیاستمداران این می باشد که مفهوم امنیت به شکل سنتی هدف اولیه دولت ها برای بقا و حفظ خود در نهایت خودیاری می باشد .و رویکرد به مولفه امنیت در قالب مفروضات سنتی روابط بین الملل با ماهیت نظامی،سخت افزاری،و برداشت بدبینانه حاکم می باشد.لذا کسب امنیت به شکل مطلق محوری حاکم بوده است.اما نویسنده پژوهش حاضر برانست که با گذشت زمان و حاکم شدن لیبرالیسم و در ادامه رشد مکاتب ذهنی گرایان ما دیگر شاهد مفهوم ایستا و لایتغیر مفهوم امنیت به شکل تعریف شده سنتی و رئالیستی نیستیم.لذا هم شاهد تغییر مفهوم امنیت در بازتعریف ان هستیم و همچنین گسترده شدن حوزه مفهوم امنیت در قالب موضوعات جدید و گوناگون هستیم.پژوهش حاضر با بررسی مباحث و ارای اندیشمندان:چهار مکتب مذکور و با بررسی داده ها و یافته ها در پی پاسخ به این سوال می باشد که مفهوم امنیت در سیر و تکوین این مکاتب چه تغییراتی را شامل شده است؟ پاسخ موقت این می باشد که امنیت در گذار زمان در این مکاتب که دارای روش شناسی هستی شناسی و معرفت شناسی متفاوت می باشند حوزه های موضوعی گوناگونی از موضوعات با تفاسیر جدید را شامل می شود.
خلاصه ماشینی:
ظن غالب و مسلط بطور خاص در تفکر اندیشمندان و سیاستمداران این میباشد که مفهوم امنیت به شکل سنتی هدف اولیه دولتها برای بقا و حفظ خود در نهایت خودیاری میباشد و رویکرد به مولفه امنیت در قالب مفروضات سنتی روابط بینالملل با ماهیت نظامی، سخت افزاری و برداشت بدبینانه حاکم میباشد.
بری بوزان در مطالعه خود با عنوان «مردم،دولت ها و هراس» بر این اعتقاد است که به نوعی دیدگاه نسبت به مسئله امنیت نیاز داریم که علاوه بر جنبه های نظامی، شامل جنبه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی نیز باشد و با توجه به شرایط گستردهتر بینالمللی تعریف شود (بیلیتس و اسمیت، 1383: 570).
این اندیشمندان نیز مانند سایر نظریهپردازان به فروپاشی دولت کشورها اشاره میکنند ولی معتقدند نباید به جامعه در سطح قومی- ملی «امنیت اجتماعی» توجه بیشتری بشود، بلکه باید هدف اصلی حفظ امنیت جهانی باشد.
در عین حال، نویسندگان دیگری نیز هستند که درباره جهانی شدن تاکید بر تغییر ماهیت دولتها (نه مرگ آنها( دارند و معتقدند که در سالهای آغازین قرن جدید موضوعات امنیتی جدیدی برای کشورها پدید امده است ( بیلیس و اسمیت، 1383: 572 و 571).
بوزان متذکر میشود که جنگ جهانی دوم باعث ایجاد سطح بالاتر مجتمع امنیتی حائز اهمیت با ظهور امریکا و شوروی، به عنوان رهبران بلوک، گردید و بعد از جنگ سرد نیز این احساس به وجود آمد که به تعریف جدیدی از مجتمع (مجموعه) نیاز است که همین وضعیت موضوع بسط ناتو را به اروپای مرکزی و شرقی مطرح کرده است.