چکیده:
برهان وجودی یا وجودشناختی به دستهای از استدلالهای عقلی بر اثبات وجود خدا در فلسفة غرب اطلاق شده است که در آنها کوشش میشود از خود مفهوم خدا یا واجبالوجود در ذهن انسان، و نه از ویژگیهای مخلوقات خارجی، مستقیماً وجود خارجی خدا نتیجه گرفته شود. طرح برهان وجودی به معنای دقیق کلمه، با آنسلم در قرون وسطای مسیحی آغاز شد. این برهان با تقریراتی از سوی برخی از متفکرین غربی همراه بوده است. همچنین متفکران غربیِ دیگری این برهان را به چالش کشیدهاند. در جهان اسلام نیز نقض و ابرامهایی در باب برهان وجودی انجام شده است. در نوشتار حاضر، دو تقریر دکارت از برهان وجودی مطرح خواهد شد. کانت بر دو تقریر این برهان، سه نقد وارد ساخته است. آیتالله جوادی آملی ضمن نقد و رد نقدهای سهگانة کانت، مهمترین نقد را بر برهان وجودی وارد کرده و نهایتاً آن را مغالطه دانسته و رد کرده است. بهنظر میرسد تقریر اولِ برهان وجودی، قابل رد است، بااینحال میتوان با اتکا به نظریة معقولات ثانیه و نظریة نفسالأمر در فلسفة اسلامی به نحوی از تقریر دوم این برهان دفاع کرد.
خلاصه ماشینی:
"اما آیتالله جوادی آملی، اگرچه همانند استاد مطهری، چنانکه خواهیم دید، برهان وجودی را نامعتبر لحاظ میکند، برخلاف وی، این نقد کانت را بر تقریر اول برهان وجودی وارد نمیداند و چنین استدلال میکند: مفهوم هستی [وجود] با صرف نظر از مباحثی نظیر اصالت وجود یا ماهیت، دارای معنای مختص به خود است و این معنا با قطع نظر از مصداق یا راههایی که برای شناختن مصداق یا مصادیق آن وجود دارد، به حمل اولی [ذاتی] 28 معنا و مفهوم خود را داراست و به همین دلیل، هرگاه بر خود یا بر موضوعی که مشتمل بر آن است [مثلا بر یک ماهیت مفروض] حمل شود، قضیهای تشکیل خواهد داد که در مدار همان حمل، یعنی حمل اولی، بالضروره صادق خواهد بود [پس برخلاف نظر کانت، وجود میتواند چیزی بر ارزش آن ماهیت بیفزاید] و این مقدار که در برهان آنسلم [برهان وجودی] نیز از آن استفاده شده است، به شرحی که بیان شد، علیرغم آنچه که برخی از متفکران مسلمان [مانند استاد مطهری] پنداشتهاند، از اشکالی که کانت نموده است مصون است (جوادی آملی، 1374: 206).
اما بهنظر میرسد میتوان به نقد فوق چنین پاسخ داد که بر اساس نظریة معقولات ثانیة فلسفی و نظریة نفسالأمر در فلسفة اسلامی، انسان در مواردی نهتنها میتواند و مجاز است بلکه کاملا ضروری است که از ذهن به عین منتقل شود: برای نمونه، از انکار مفهوم «مثلث دارای چهار زاویه» در ظرف ذهن، ضرورتا انکار وجود خارجی آن نیز نتیجه گرفته میشود؛ یعنی همانطور که نمیتوان پذیرفت در ذهن بتوان مثلثی را یافت که چهار زاویه داشته باشد، در خارج نیز نمیتوان چنین چیزی را، در هیچ زمانی و در هیچ مکانی، یافت."