چکیده:
ابنسینا نفس را «روحانیة الحدوث و البقاء» و ملاصدرا آن را «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» میداند. ملا محمّدصادق اردستانی در الحکمة الصادقیة، معتقد است که حدوث نفس نه با تجرّد آن سازگار است و نه با بقاء آن. وی قائل به قدم و وحدت نفس شده است. از دیدگاه ابنسینا و حکمای دیگر، قول به «قدم و وحدت نفس» با دو محذور اساسی مواجه است: 1- اگر نفس بعد از تعلّق به بدن متکثّر نشده باشد، میبایست همه انسانها در همه صفات یکسان میبودند؛ 2- اگر نفس بعد از تعلّق به بدن متکثّر شده باشد، امر مجرّد، بهنحو بالقوّه و بالفعل انقسام میپذیرد. حکیم اردستانی در الحکمة الصادقیة، مدّعای خود را بهگونهای تبیین کرده که با دو محذور یادشده مواجه نشود. در این نوشتار، با بهرهگیری از آثار فلسفی اردستانی، دیدگاه وی در باب نفس، تبیین شده است.
خلاصه ماشینی:
اردستانی نام این حکما را ذکر نکرده است، اما دیدگاههای آنها را مطرح کرده و با بررسی آنها نشان داده است که آن دیدگاهها نیز همچنان با دو محذور اشارهشده مواجهاند؛ البته ملاصدرا، باتوجهبه مبانی خاص خود، به حدوث مادی یا جسمانی نفس قائل شد و براساس حرکت جوهری تطور نفس را از حدوث مادی یا جسمانی به بقای روحانی تبیین کرد، اما ملا صادق اردستانی معتقد است که تبیین ملاصدرا هم نتوانسته است محذور ناسازگاری حدوث با بقا را برطرف کند.
ملاصدرا بهمنظور روشنتر شدن این امر دو مثال میآورد: مثال نخست اشاره به بحث ادراک دارد که حکما صورت ذهنی جوهر را از جهتی جوهر و از جهتی عرض (کیف) میدانند؛ یعنی یک شیء را میتوان از دو جهت دارای دو حکم دانست؛ ملاصدرا در مثال دوم نیز به این امر توجه میدهد که شیء واحد ازجهت وجودش مجعول و ازجهت ماهیتش غیرمجعول است؛ بنابراین، نفس را نیز میتوان ازجهت ذاتش مجرد دانست؛ یعنی ذات نفس نه حادث شده است و نه فانی میشود، اما ازجهت فعلش مادی است؛ یعنی نفس، بهصورت بالعرض، با حدوث بدن حادث و با فنای آن فانی میشود (ملاصدرا 1981: ج 8، 391- 392؛ ملاصدرا 1375: 168- 169).
راهحل این معضل ازدیدگاه حکیم اردستانی قول به قدم نفس و نیز وحدت آن قبلاز بدن و تکثر آن با بدن است؛ بهتعبیر اردستانی، هنگامیکه ملاصدرا برهان تجرد تام را دیده است چنین حکم کرده است که «نفس بعداز آن بهتدریج مجرد میشود»؛ بنابراین، نفس را «مادیة الحدوث مجردة البقاء» دانسته است، درحالیکه به این توجهی نداشته است که قول به حدوث همچنین قول به فنا را لازم دارد (آشتیانی 1357: ج 4، 137).