چکیده:
به اعتقاد حکما، انفکاک ذات از ذاتی امری محال و ناممکن است. لیکن برخی با استناد به آیه 69 سوره انبیاء که خداوند آتش را بر ابراهیم برد و سلام نمود، در مسئله فوق مناقشه نمودهاند. در مقابل، کسانی که به این قاعده معتقدند، در صدد پاسخ از اشکال فوق برآمده و هر یک پاسخی متفاوت به این اشکال دادهاند.
ما با احصای نظرات مفسران و صاحبنظران درباره این آیه، به نقد و بررسی آنها پرداخته و در نهایت با مناقشه در بعضی و ناکافی دانستن بعضی دیگر، به تبیین پاسخ مختار پرداختهایم. به اعتقاد ما پاسخ به این مسئله، در توجه به مسئله اذن الهی و تاثیر آن در فاعلیت فاعلهای عالم امکان نهفته است. به این معنا که اذن و اراده الهی، شرط تاثیر هر ذات، فعل و حرکتی است؛ خواه اثرش ذاتی باشد و خواه عرضی، امری که متاسفانه با وجود تصریح مکرر آیات و روایات، از دیدگاه اکثر مفسران به دور مانده و در هیچ یک از پاسخهای فوق به آن توجه نشده است.
خلاصه ماشینی:
"بررسی این دیدگاه نخست اینکه این راه حل با ظاهر و بلکه صریح آیۀ شریفه منافات دارد؛ زیرا در آیۀ شریفه، خطاب حقتعالی به خود آتش است: یا نار که برد و سلام گردد، نه اینکه بخواهد حائل و مانعی ایجاد کند و شاید به خاطر همین اشکال است که یکی از مفسران معاصر پس از ارائۀ آن در کتاب الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن (صادقی تهرانی، 1365: 19/328) در تفسیر دیگر خود البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، از آن برگشته و حل مسئله را به اذن و ارادۀ الهی ربط میدهد: ...
بررسی این دیدگاه نخست اینکه این جواب در حقیقت ترجمۀ آیۀ شریفه بوده و به نوعی مصادره به مطلوب است، نه حل اشکال؛ زیرا اصل مدعا همین است که چطور میشود حقتعالی ذاتی را که حرارت باشد، از ذات آتش جدا ساخته و به جای آن در همان آتش، برودت و سرما ایجاد کند؟ البته احتمال دارد که این جواب، از ظاهر احتجاج پیامبر اکرم با شخصی یهودی برداشت شده باشد که در قسمتی از آن آمده که حقتعالی آتش را بر آن حضرت، برد و سلام قرار داد.
دلیل آن هم این است که یکی از شرایط ذاتی هر شیء، محال بودن انفکاک آن از ذات است، چه در ذهن و چه در عین؛ به این معنا که ذاتی را نه در خارج و نه در عقل، نمیتوان از ذات جدا کرد (ابن سینا، 1375: 1/41؛ شهابی، 1382: 83) و حال آنکه حرارت، در ذهن از آتش جدا میشود، در نتیجه حرارت، ذاتی نخواهد بود و جزء لوازم آتش به حساب میآید و تفکیک لوازم از ملزوماتش در تقدیرات الهی ممتنع نیست، همان طور که اکثر خوارق عادات و بلکه همۀ آنها از همین گونهاند (خواجویی، 1383: 100)."