چکیده:
یکی از مباحث بنیادین در گستره عرفان عملی، معرفت شهودی نفس است. در فرآیند معرفت نفس، سالک به لایههای باطنی و ژرف خویش، معرفتی حضوری مییابد و «من» خویش را از «تن» خویش بازمیشناسد و مظهر اسماء و صفات حسنای پروردگار میشود و با ذکر و فکر و مراقبت از خویش، به پرورش و بالندگی آن میپردازد. دراینمیان، حکیم ابونصر فارابی در پرتو مبانی فلسفی خود مانند اصالت وجود، تشکیک وجود، تجرد نفس، حرکت جوهری، تطابق آفاق و انفس، به تبیین معرفت شهودی نفس و مراتب آن و راهکارهای دستیابی به آن پرداخته است. حکیم فارابی درباره کمال و غایت نفس، دو دیدگاه بدوی و نهایی دارد. در نوشتار حاضر، نخست دیدگاه ابتدایی ایشان بیان میشود که مبتنی بر روش مشاء است و سپس نظریه نهایی ایشان که بر شیوه عرفانی استوار شده است، تبیین خواهد شد. بهطور کلی از منظر فارابی، کمال نفس انسانی در پرتو تجرد و پیراستهشدن آن از مادّه و مادیات محقق میگردد.
The Self-visionary knowledge is one of the most essential issues of practicalmysticism. In the course of knowing the Self، the wayfarer goes to know the deeper and more interior layer of his Self by vision. Thus، he tells apart his "body" from his "I" who is flourished through invocation contemplation and self-vigilance becoming the theophanic form of divine beautiful names. In the light of his philosophical principles such as priority of existence، graded existence، that mind is incorporeal، transubstantial movement، the correspondence of microcosm to macrocosm، Avennasar has gone to explain the Self-visionary knowledge its phases and the strategy to acquire it. Concerning the goal and perfection of the mind، Avennasar has two different primary and final views. In his essay، the author goes to deal with the former view based on peripatetic philosophy and then with the latter view based on mystical method. Generally speaking، Avennasar argues that men's perfection is possible through its incorporeal nature and its purification from the matter and materialities.
خلاصه ماشینی:
"دیدگاه بدوی نفس آدمی در آغاز آفرینش در قوام خود به ماده و بدن وابسته اسـت ، ولـی ایـن مـاده انسـانی از استعداد و قابلیتی برخوردار است که می تواند در مراحل و مراتب برتـر خـود، بـه موجـودی مجـرد تبدیل شود و در قوام خود بی نیاز از ماده گردد: و السعادة هی أن تصیر نفس الأنسان من الکمال فی الوجود إلی حیث لاتحتاج فی قوامها إلی مادة ، و ذلـک أن تصـیر فـی جملـۀ الأشـیاء البریئۀ عن الأجسام و فی جملۀ الجواهر المفارقۀ للمـواد و أن تبقـی علی تلک الحال دائما أبدا (همو، ١٩٩٦، ص١٠٥).
گفتنی است در این فراز، اتصال و پیوند وجودی قوه متخیله با عقل فعال اسـت کـه در پرتـو ایـن اتصال ، ادراکات جزئی حال و آینده را از او دریافت می کند و این امر به معنـای تجـرد خیـالی قـوه متخیله بوده ، همچنین بیانگر نخستین مرتبه معرفت نفس از منظر فارابی است که می تـوان از آن به مرتبه مثالی نفس تعبیر کرد.
البته رفتارهای فکری و بدنی کـه اهـل معرفـت از آن بـه دو بـال «فکـر» و «ذکـر» تعبیـر می کنند، باید برگرفته از هیئت ها و ملکات راسخ نفسانی باشد؛ بنابراین رفتارهای زیبـا و پسـندیده باید از سرچشمه فضایل و صفات پسندیده نفسانی صادر گـردد تـا انسـان را بـه سـعادت حقیقـی برساند که مطلوب بالذات است (همو، ١٩٩٦، ص١٠٥ـ١٠٦)؛ درنتیجه اگر سالک ، موانـع معرفـت نفس را از میان ببرد و شرایط و عوامل آن یعنی فکر، ذکر و عبادت را فراهم کند، آمـاده مـی شـود که حق تعالی در نفس او تجلی یابد و صاحب «روح قدسی » گردد."