چکیده:
مقالۀ حاضر به نحوۀ حضور سرودههای شاعران ادب عُذری در برجستهترین متون عرفانی ایرانی تا پایان قرن هفتم هجری میپردازد. جدولهای پایانیِ مقاله دربردارندۀ سرودههایی از شاعران عذری است که نگارندگان آنها را در متون عرفانی یافته و در بیشینۀ موارد برای نخستینبار نام سرایندگان آنها را تعیین کرده، و گاهی نیز به تصحیح آنها پرداختهاند. نگارندگان برآنند که ایرانیان در حفظ، حیات و حرکت ادب عذری، سهمی بیش از خود اعراب داشتهاند: اشعار پراکندۀ شعرای عذری در الأغانیِ ابوالفرج اصفهانی گردآوری و حفظ شد؛ موضوعات آن در الزُّهرۀ ابنداوودِ اصفهانی، تئوریزه شد؛ اشعار آن به دست ابونصرسَرّاج طوسی و مُستَملی بُخاری به متون مدرسی صوفیه راه یافت؛ در صافی ذهن و ضمیر عرفای خراسان همچون ابوسعید و شبلی (که اصالتی خراسانی داشت) به لطیفترین معانی عارفانه «تأویل» شد؛ روایات پراکندۀ آن به دست نظامی نظم یافت؛ به دست عرفایی همچون احمد غزّالی، عطار و مولانا «تمثیل»های فراوانی از آن ساخته و شخصیتهای آن به «نماد» تبدیل شد؛ و در نهایت، مضامینِ آن در غزلِ شعرایی بزرگ همچون سعدی به زیباترین شکل کمالیافت. باری، لیلی در نهایت در ذهن عرفای ایران چنان جایگاهی یافت که نماد خداوند شد.
مقالۀ حاضر به نحوۀ حضور سرودههای شاعران ادب عُذری در برجستهترین متون عرفانی ایرانی تا پایان قرن هفتم هجری میپردازد. جدولهای پایانیِ مقاله دربردارندۀ سرودههایی از شاعران عذری است که نگارندگان آنها را در متون عرفانی یافته و در بیشینۀ موارد برای نخستینبار نام سرایندگان آنها را تعیین کرده، و گاهی نیز به تصحیح آنها پرداختهاند. نگارندگان برآنند که ایرانیان در حفظ، حیات و حرکت ادب عذری، سهمی بیش از خود اعراب داشتهاند: اشعار پراکندۀ شعرای عذری در الأغانیِ ابوالفرج اصفهانی گردآوری و حفظ شد؛ موضوعات آن در الزُّهرۀ ابنداوودِ اصفهانی، تئوریزه شد؛ اشعار آن به دست ابونصرسَرّاج طوسی و مُستَملی بُخاری به متون مدرسی صوفیه راه یافت؛ در صافی ذهن و ضمیر عرفای خراسان همچون ابوسعید و شبلی (که اصالتی خراسانی داشت) به لطیفترین معانی عارفانه «تأویل» شد؛ روایات پراکندۀ آن به دست نظامی نظم یافت؛ به دست عرفایی همچون احمد غزّالی، عطار و مولانا «تمثیل»های فراوانی از آن ساخته و شخصیتهای آن به «نماد» تبدیل شد؛ و در نهایت، مضامینِ آن در غزلِ شعرایی بزرگ همچون سعدی به زیباترین شکل کمالیافت. باری، لیلی در نهایت در ذهن عرفای ایران چنان جایگاهی یافت که نماد خداوند شد.
خلاصه ماشینی:
زمینۀ اصلی تحقیق در این مقاله ، متون منثور و منظوم برجستۀ عرفانی فارسی و نیز عربی است ؛ از متون مدرسی همچون اللُّمَع ابونصر سَـرّاج ، تعـرّف کلابـاذی ، شرح تعرّف مُستملی بخاری ، رسالۀ ابوالقاسم قشیری ، کشف المحجوب هجویری ، تـا آثـار دربردارندٔە اقوال بزرگان متقدّمِ صوفیه همچون البیاض و السّواد سیرجانی ، و نیز آثاری کـه بخشی از آنها به استفاده های تمثیلی و نمادین از داستان های عاشقانه اختصاص یافته است ؛ همچون آثار و منقولات حلّاج ، ابوبکر شبلی ، بایزید، ابوسعید، خرقانی ، ابن سَـرّاج ، میبـدی ، نجم رازی ، احمد غزّالی ، عین القضات ، روزبهـانَ بقلـی ، بهاءولـد، مولـوی ، سـنایی ، عطـار، عراقی و ...
بـه عقیـدٔە نگارندگان ، ایرانیان در حفظ ، حیات و حرکت ادب عذری ، سـهمی بـیش از خـود اعـراب داشته اند: اشعار پراکندٔە شعرای عذری در الأغانی ابوالفرج اصفهانی گردآوری و حفظ شـد؛ موضوعات آن در کتاب الزُّهرٔە ابن داوودِ ظاهری اصفهانی ، تئوریزه شد؛ اشعار آن به دسـت کسانی چون ابونصر سَرّاج طوسی (در اللّمع ) و مستملی بخاری (در شرح تعرّف ) به متـون مدرسی صوفیه راه یافت ؛ در صافی ذهن و ضمیر عرفای خراسان همچون ابوسعید و شبلی (که اصالتی خراسانی داشت ) به لطیف ترین معانی عارفانه «تأویل » شد؛ روایات پراکنـدٔە آن به دست نظامی نظم یافت و به شکل «داستان »ی سامانمند به ادب جهانی عرضـه شـد؛ بـه دست عرفایی همچون احمد غزّالی ، عطار و مولانا «تمثیـل »هـای فراوانـی از آن سـاخته و شخصیتهای آن به «نماد» تبدیل شـد؛ و در نهایـت ، مضـامینِ آن در غـزلِ شـعرایی بـزرگ همچون سعدی به زیباترین شکلِ ممکن کمال یافت .