چکیده:
از منظر فلاسفه و عرفای مسلمان، علم جزئی و تفصیلی، یک صفت حقیقیة ذات اضافه محسوب میشود؛ لذا برای تحقّق علم، گریزی از لحاظ کردن نحوهای ثبوت برای معلومات نیست. چون این دیدگاه، ذات اضافه بودن را در گوهر و حقیقت علم، مندرج میداند، طبیعتاً حکم میکند که علم خداوند متعال نیز ذات اضافه بوده، اثبات علم الهی بدون لحاظ نحوهای تحقّق برای معلوم، مردود است. امّا قائل شدن به هر نوع ثبوت برای فعل اختیاریْ پیش از انجام، به معنای نقض سلطة فاعل بر فعل خویش و در حقیقت، نفی اختیار واقعی است. اینجاست که اشکال «جبر برخاسته از علم الهی»، در دیدگاه فلسفی- عرفانی بروز و ظهور ویژهای مییابد. مقالة حاضر بر آن است تا با دقّت در «ذات اضافه دانستن علم» و سپس نقد و بررسی راهحلّهای فلسفی- عرفانیِ بیان شده برای سازگار نمودن علم پیشین الهی و اختیار، ناکارآمدی این راهکارها را نشان دهد، و تأکید نماید که تنها راه برون رفت از این اشکال، نفی عنصر اضافه و نسبتِ علمی، از علم خداوند متعال است.
خلاصه ماشینی:
"یعنی با قبول این که علم الهی، علت می خوردن نیست ، باز هم این سؤال باقی میماند که : «اگر برای این فرد، امکان دارد که به خواست خود، میخوارگی را ترک کند، چگونه خداوند میتواند به طور قطعی علم داشته باشد / که او شراب خواهد خورد؟» اگر بخواهیم علم خداوند متعال را در اصل و جوهر، مانند علوم خود و هم سنخ با آن (یعنی ذات اضافه و نیازمند به معلوم و وابسته به آن ) بدانیم ، لاجرم باید خداوند، فعل بنده را به نحوی معین فرموده ، و امکان تغییر و دوطرفگی را از آن گرفته باشد، تا علم پیدا کردن به آن برایش ممکن شود، و این ثبوت پیشین فعل ، نتیجه ای جز جبر در پی نخواهد داشت .
یک تذکر با توجه به مطالبی که گذشت ، ممکن است این سؤال به ذهن بیاید که چرا در برخی از پاسخ ها، به بحث «علت نبودن علم الهی برای فعل بندگان » پرداخته شده است ؟ اگر اساسا خاستگاه اشکال ، جای دیگری است ، آیا ارائۀ این گونه پاسخ ها، صرفا در اثر بیتوجهی به اصل مسأله بوده و یا در جای خود، وجهی داشته است ؟ در این خصوص باید گفت ، فلاسفۀ مسلمان بر اساس مبانی خاص خویش ، علم الهی را علت معلومات دانسته و لذا قائل شده اند که هر آن چه خداوند متعال به آن علم داشته باشد (از جمله افعال اختیاری بندگان )، قطعا به وجود خواهد آمد."