چکیده:
تمثيل اخلاقي، قصه اي است كه در آن درون مايه بر تصوير غلبه دارد و صورت قصه و اشخاص تنها ابزاري هستند كه يك پيام عادي و از پيش تعيين شده را بيان مي كنند. حكايات اخلاقي در كتاب مرزبان نامه، نمونه هاي دقيق اين تمثيل هستند. تمثيل در اغلب داستان هاي مرزبان نامه از سه سطح منطقي مبتني بر استدلال تشكيل شده است كه مي توان الگوي ABA را براي همه تمثيل هاي موجود در مرزبان نامه طراحي كرد؛ به اين معنا كه تمثيل در مرزبان نامه، حركتي است از نقطه A به B و سپس برگشتن به نقطه A. ساختار تمثيل در مرزبان نامه، ساختاري دوري و بسته است. اين برهم نمايي آغاز در پايان هر تمثيل در اقناع مخاطب، تقرير پيام، تاكيد و تثبيت معنا، تحقيق مفهوم، رفع توهم و دفع غفلت موثر افتاده است. اين الگوي خاص يكنواخت و واحد تمثيل در مرزبان نامه در اثبات يك موضوع و اقناع مخاطب قدرت شگرفي يافته است. چگونگي اين ساختار و واكاوي آن در اين مقاله بررسي شده است.
Ethical Allegory is a story in which the theme overcomes the image and the form of the story and the characters are just devices to communicate a predefined and ordinary message. Ethical stories in Marzbannameh are the exact instances of such allegories. In most stories in Marzbannameh، Allegories consist of three logical kevels based on reasoning، and it is possible to draw the pattern ABA for all the allegories in Marzbannameh، i.e. Allegory in Marzbannameh is a movement which starts from point A، and moves to point B، and then it refers back again to point A. The structure of allegory in Marzbannameh is a recursive and closed one. This pattern proved to be effective in satisfying the reader، communicating the message، emphasizing and fixing the meaning، searching the sense، eliminating the delusion، and excluding neglect. This specific uniform pattern of allegory has become powerful through convincing and satisfying the readers. The structure of allegory will be analyzed in this article.
خلاصه ماشینی:
سپس لایة سوم یا نتیجة اخلاقی (سطح A) چنین است : «این افسانه از بهر آن گفتم تا بدانی که روزگار تبعیت نیت پادشاه بدین صفت کند و پادشاه که خوی کم آزاری و نیکوکاری و ذلاقت زبان و طلاقـت پیشانی با رعیت ندارد، تفرق بفرق راه یابـد و رمیـدگی دور و نزدیـک لازم آید» (وراوینی ، ١٣٧٠: ٦٤).
در واقع سعد وراوینی نیز مانند مولانا به تفسیر و تأویل داسـتان تمثیلـی پرداختـه و منظور خود را از به کارگیری آن بیان داشته است ، با این تفاوت که نویسنده برای سـخن اخلاقی و حکمی که مطرح می کند، یک مثال حسی و ملموس می آورد و ارکان داسـتان را تقریبا در همان قالب می ریزد، تا شنونده به راحتی آن را درک کند.
در این داستان نیز که از نوع فابل است ، درونمایه به روشنی بـر تصـویر غلبـه دارد و صورت قصه ، اشخاص و وقایع غالبا وسایطی هستند که گوینـده بـه مـدد آنهـا، مفـاهیم ذهنی ، تجربه های ناگفتنی و غیر قابل انتقال، معانی عمیق و مضـامین دوریـاب را شـکل می دهد و به تبع آن، گرایش های آرمانی خود را بر مخاطب ، مجسم و ملموس می سازد.
با ذکر این جملـة اخلاقـی بـه داسـتان وارد می شود و لایة دوم (سطح B) داستان نیز بدین صورت است که : روزی برای مردی جوانمرد و مهماننواز، مهمـانی مـی آیـد.
نتیجة اخلاقی یا لایة سوم (سطح A) این تمثیل نیز چنین بیان می شود: «تا بـدانی کـه چون استبداد ضعفا از پیش برد کارهـا قاصـر آیـد، اسـتمداد از قـوت عقـل و رزانـت رأی و معونت بخت و مساعدت توفیق کنند» (وراوینی ، ١٣٧٠: ٢٤٤).