چکیده:
عشق مهم ترين مضمون غزل است كه در دو شاخه ي عشق آسماني و عشق زميني حضور داشته و غزل فارسي را غني و دلنشين ساخته است. بيان معاني عاشقانه از هر نوع (آسماني و زميني )كه باشد مستلزم بيان رابطه عاشق و معشوق است.
معشوق مركز و محور غزل هاي عاشقانه است، تصوير او نشان دهنده ي ديدگاه غزلپرداز نسبت به عشق و معشوق است. شايد در نگاه اول بپنداريم معشوق در غزل فارسي به صورت كلي توصيف شده ، چنانكه مي توان گفت يك تيپ است نه شخصيت ، اين حرف تا حدود زيادي درست است، اما در اين تحقيق به بررسي توصيف هاي صائب از معشوق مي پردازيم تا ببينيم معشوق از نظر ظاهري و اخلاقي چگونه است و كدام ويژگي ها، معشوق غزل صائب را متمايز ساخته است و تاچه اندازه معشوق غزل او تحت تاثير سبك شاعر قرار گرفته است؟
يكي از مهم ترين پرسش ها دربارهء معشوق، ماهيِت اوست. در غزل فارسي، معشوق مي تواند معشوق الهي، معشوق انساني و معشوق نمادين (كه نمايندهء خواسته اي از عاشق است) باشد. در اين تحقيق روشن مي شود كه معشوق صائب در عاشقانه هاي غير عرفاني يك شخص است يا نماد؟
خلاصه ماشینی:
"صـائب در غـزل هـای عرفـانی بـا صراحت بیشتری سخن میگوید و غزل را در فضایی از پند و انـدرز و باورهـای دینـی پیش میبرد؛ به همین سبب مرز میـان معشـوق عرفـانی و معشـوق غیرعرفـانی تقریبـا روشن است ؛ برای مثال ، از معشوق عرفانی با عناوینی چون : «حق » (صائب ، ١٣٧٠، ج ١: ٢٢) و«حسن آفرین » (همان : ٣٣٠) نـام مـی بـرد و در کنـار پـرداختن بـه مضـمون هـای عرفانی، اشارات دینیفلسفی یا پندآمیز و حکیمانـه را نیـز بیـان مـیکنـد (نـک : همـان : ٢٠و٩٨)؛ اما در غزل های عاشقانه ، معشوق به شیوه ی ادبی توصیف مـی شـود؛ البتـه بـه چند دلیل ، شناخت معشوق غیرعرفانی در غزل های صائب ، نسبت به غزل سرایان پیشین دشوارتر است : اول آنکه اغلب ، معشوق در چند بیت توصیف می شود و ناگهان موضوع غزل عوض می شود و شاعر به حکمت گویی و مضـمون سـازی مـی پـردازد؛ دوم آنکـه همراه با این تصاویر، کمتر رفتار و کنش و ارتباطی میان عاشق و معشوق دیده میشود؛ دیگر آنکه تصاویری هم که ارائه می شود، اغلب متفاوت و متضاد است ؛ مانند فیلمی که تصاویری را نشان میدهد اما به یک باره قطع می شـود و هـر بـار تصـویری متفـاوت و بیربط نشان داده می شود، بی آنکه کنش و واکنشی رخ دهد."