چکیده:
عقل کلی عبارت از جوهری است که به هیچ وجهی تعلق به اجسام ندارد؛ نه از جهت وجود مانند اعراض، نه از جهت فعل و تصرف مانند نفوس، و نه به جزئیت و امتزاج مانند ماده و صورت. عقل کلی به جهت گستره و احاطه علمی و مخزنیت آن نسبت به ادراکات عقلی، توسط حکیمانی نظیر علامه طوسی به عنوان نفسالامر صور و احکام ذهنیه دانسته شده است. علامه حلی در زمان استفاده از محضر علامه طوسی این نظریه را نقد کرده است که لازمه گفتار حکیمان این است که صور کاذبه نیز در عقل فعّال منتقش باشند. بیان علامه طوسی و نقد شاگرد ایشان علامه حلی، سرآغاز یکی از مهمترین مباحث فلسفی شده است و فیلسوفان و حکیمان را به تفکر و ارائه راهحل برای مشکل احاطه علمی عقل فعال نسبت به احکام کاذبه واداشته است. در این نوشتار پس از تبیین و سنجش و بررسی مهمترین این راهحلها، تحلیلی وجودی بر پایه حکمت متعالیه، برای حل مشکل احاطه علمی عقل کلی بر صور و احکام کاذب و غیر واقعی ارائه شده است.
Universal intellect is an essence that does not belong to bodies not for substance like accidents، not for action and possession like individuals and not in particularity and fusion like material Form. Theologians as Allama Toosy have known intellect as Fact Of form and mind sentences because of it’s knowledge extent And scope and its storage in regard to intellectual perception. When Allama Helly enjoyed Allama Toosy Company he criticized the theory necessary of theologians، statement according to which false form have part in demiurge. Allama Toosy''s statement and Allama Helly''s critique، his student، returned to be the prologue to the one of the most important philosophical argument and made philosophers and theologians to reflect and to find a solution to the problem of surrounding knowledge of Demiurge on the false sentences. In this paper، after explaining، evaluating، and study of the most significant solutions، an existential analysis based upon transcendent theosophy to solve the problem of surrounding knowledge of Demiurge on the unreal، false forms and sentences.
خلاصه ماشینی:
"بر اساس برخی تأملات حصولی، شأن عقل فعال در اختزان معقولات، نسب به صوادق حفظ و تصدیق هر دو است و نسبت به کواذب صرفا حفظ است نه تصدیق؛ بهاینمعنا که نسبت به کواذب حفظ بر سبیل تصور است و اذعان وجود ندارد؛ زیرا عقل فعال مبرای از شرور و بدیهایی است که از توابع ماده میباشد؛ به سخن دیگر هر چیزی به صرف مطابقت با آنچه در عقل فعال است، صادق نیست؛ زیرا صدق، مشروط است به مطابقت و اینکه همان برهانی که بر آن مطلب، نزد تصدیقکننده اقامه شده است، نزد عقل فعال نیز اقامه شده باشد؛ در حالی که برهان بر آن مطلب کاذب، هم در نزد عقل فعال هم نزد تصدیقکننده مفقود است، اگرچه تصدیقکننده توجه نداشته باشد و شبه برهان، اگرچه نزد تصدیقکننده موجود است، نزد عقل فعال، مفقود است؛ زیرا خطا و بطلان نزد او راه ندارد؛ به تعبیر دیگر اجزای تصوری قضیۀ کاذبه که موضوع و محمول و نسبت حکمیه است، مطابقی نزد عقل فعال دارند بدون حکم که همان تصدیق است؛ زیرا آن از فعل وهم است؛ به بیان دیگر با فرض پذیرش عقل فعال و صورتهای موجود در آن به عنوان نفسالأمر، مقصود این است که اگر صورتهای ادراکی نقشبستۀ در عقل فعال، مطابق علم و عقیدۀ عالم بدان، یعنی خود عقل فعال باشد، پس آن نفسالأمر است؛ ازاینرو صورتهای کاذب موجود در عقل فعال، به دلیل آنکه مطابق عقیدۀ عقل فعال نیستند، نفسالأمر نمیباشند."