چکیده:
انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني(ره)، نخستين انقلاب پسامدرن جهان محسوب مي شود كه سبك زندگي مومنانه را به عنوان شيوه اي جديد از زيست در جهان معاصر معرفي كرد. از اين منظر تاثير حركت انقلابي امام خميني(ره) را در ايران مي توان به مثابه انقلاب فرانسه در جهان اسلام ارزيابي كرد. امام خميني همچنين با خلق گفتمان برزيستن ايماني در قالب بيداري اسلامي كوشيد تا با ترويج انديشه هاي ماورايي، طيف وسيعي از شيعيان، مسلمانان و مستضعفان جهان را از تمدن مادي معاصر كه انسان ها را ماشين و زندگي را حركتي مكانيكي و بدون هدف مي كند، آگاه سازد. اين مقاله با استفاده از برخي آموزه هاي موجود در چارچوب نظريات جامعه شناسي معرفت، مي كوشد تا مباني و مبادي نظري و ريشه هاي معرفتي و شناخت شناسانه منظومه گفتماني امام خميني(ره) را در نحوه بر زيستن مومنانه شناسايي كند. مقاله با مفروض گرفتن اين نكته كه گفتمان امام خميني(ره)، در موارد متعددي در مواجهه با نظم موجود جهان قرار دارد، اين فرضيه را مورد آزمون قرار خواهد داد كه «به نظر مي رسد آرمان خواهي اسلامي، اعتقاد به نوزايي اسلامي و غرب ستيزي به همراه نمادسازي اصلي ترين مولفه هاي برزيستن و در نتيجه امكان بخشي به تحقق فرايند تمدن سازي در منظومه گفتماني و انديشه سياسي امام خميني(ره) است» مقاله براي آزمون فرضيه خود ضمن اشاره به گزاره ها و مولفه هاي اساسي در نظريه سازه انگاري به عنوان چارچوب نظري مقاله، نخست به تبيين مفهوم گفتمان، خواهد پرداخت و سپس ابعاد معرفت شناسانه ي برزيستن را در فلسفه سياسي امام خميني، مورد بررسي قرار خواهد داد.
خلاصه ماشینی:
"از منظر این نوشتار میتوان چنین استدلال کرد که تأثیرات شدید حاصل از صورتبندی گفتمانی امام خمینی(ره) موجب شده است تا باورهای آرمانخواه در اندیشه و فرهنگ سیاسی اسلامی بیش از پیش تقویت شود و در تحلیل نهایی نیز بهنظر میرسد تا زمان پیگیری این گفتمان از سوی نخبگان جهان اسلام و تشیع، هر گونه سیاستگذاری داخلی و خارجی تا زمانی که نتایج آن پیامدهای عمیقا منفی نداشته باشد از سویی به واسطه ماهیت جهادی و چالشگر، در تعارض و مواجهه با باورهای گفتمانی خواهان تداوم وضع موجود در جهان (توپیاها) قرار گیرد و از سوی دیگر با استقبال توده شیعیان و مسلمانان جهان مواجه شود.
هر چند ممکن است برخی از تحلیلگران این شیوه برزیستن در گفتمان امام خمینی را به فقدان توجه این اندیشه به واقعیات موجود و یا عدم واقعگرایی در سیاستگذاریها تعبیر کنند اما در مجموع و بر اساس آنچه در مورد مقوله هویت در نظریه تکوینگرایی گفته شد، باید توجه داشت بحث پیرامون اصطلاحاتی مانند «واقعگرایی» در روند سیاستگذاری و در جریان اندیشه سیاسی بدون در نظر گرفتن برخی مؤلفههای اجتماعی تأثیرگذار بر نحوه تصمیمگیریها امکانپذیر نخواهد بود و دستکم از منظر حوزه «جامعهشناسی معرفت» و تحلیل گفتمانی به سختی میتوان انتظار داشت که تصمیمسازان جهان اسلام و تشیع بتوانند تعاریف موجود از واقعیت را در گفتمانهای «دیگری» 1 بر آنچه که مطابق گفتمان «خود» 2 واقعیت تصور میکنند، ترجیح دهند و اصول و باورهای موسوم به «رئالیستی» را که در بیشتر موارد در راستای تداوم و توجیه حفظ نظم موجود جهان سلطه قرار دارند، سرلوحه کار خویش قرار دهند."