چکیده:
اراده به عنوان عنصر اصلی عقود و ایقاعات همواره مدنظر فقها و حقوقدانان بوده، اما هیچ گاه اراده به عنوان عاملی که بتواند در ارث نقش داشته باشد چه به صورت مستقل و چه به صورت غیرمستقل مورد توجه نبوده است، اگرچه بسیاری از آنان در مصادیق و مباحث مختلفی آثار این اعمال اراده را پذیرفته اند. عدم توجه به بحث مذکور مبتنی بر این است که اساسا در رابطه با قواعد ارث این نگرش وجود دارد که ارث بنا بر ماهیت خود کاملا غیر ارادی و قواعد آن از قواعد آمره است. در این تحقیق سعی خواهد شد صور مختلفی را که ممکن است اراده مورث در قالب آن اعمال شود بررسی گردیده تا روشن شود که بر خلاف نظر مشهور، اراده می تواند به صورت مستقیم و غیرمستقیم تا حدودی در قواعد حاکم بر ارث تاثیرگذار باشد. البته در این خصوص، دیدگاه فقهای امامیه و حقوقدانان نیز مورد بررسی قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
برخی دیگر نیز بیان داشته اند که نمی توان با استناد به حکم کلی اعتبار شروط ضمن عقد، اعتبار شرط مذکور را استنباط کرد چرا که از یک طرف ، مادة ٩٤٠ قانون مدنی دائم بودن نکاح را به صورت قیدی برای توارث زوجین ذکر کرده و این که اصل نیز عدم توراث ایشان است و از طرفی ، مقررات ارث از قوانین آمره است و به همین خاطر با ارادة اشخاص تغییر نمی کند وگرنه ارث بردن بیگانه نیز با شرط می بایست قابل پذیرش باشد در حالی که چنین نیست ؛ بنابراین شرط مذکور نمی تواند مؤثر باشد (شهیدی ، ارث /١٥٦).
آنان در اثبات ادعای خود به طرق مختلفی استدلال کرده اند چنان که برخی بیان داشته اند که بایستی روایات متعددی که در زمینة ارث زوجة منقطعه وارد شده است را بدین گونه با یکدیگر جمع کرد که به مقتضی نکاح منقطع ، سبب ارث فراهم نمی شود لکن می توان با شرط کردن توارث چنین امری را مقدور ساخت و اسباب ارث منحصر به آن چه که در قرآن ذکر شده ، نیست و سنت نیز می تواند سبب ارث را تعیین کند چنان که در بحث مذکور، روایاتی در این زمینه وجود دارد (الحدائق الناضره /١٨٢/٢٤).