چکیده:
نظام وفا یکی از شاعران و نویسندگان برجسته معاصر است. وی در خانواده ای اصیل و اهل ذوق و شعر و ادب پرورش یافت و با تجربیات گرانبهایی همچون چهل سال آموزگاری، عاشق پیشگی در جوانی، حشر و نشر با شاعران و بزرگان معاصر و سفر به اروپا، اشعار و نوشته ها و نمایشنامه های ارزشمند و متنوعی از خود به یادگار گذاشته و شاعران و ادیبان بزرگی همچون نیما پرورانده است. نظام با ادب و فرهنگ و عرفان کلاسیک به خوبی آشنا بود و بارها در آثارش از بزرگانی همچون خیام و سعدی و مولوی و حافظ یاد کرده و از ایشان به لحاظ صوری و محتوایی تاثیر پذیرفته است. یکی از مظاهر بارز و درعین حال بااهمیت نوشته های نظام، بازتاب مضامین تعلیمی اخلاقی و گاه عرفانی مذهبی در چنین آثاری است؛ به گونه ای که با مطالعه چنین مضامینی، می توان نظام را یک «شاعرـ معلم» اخلاق گرا تلقی کرد که دغدغه های بسیاری در زمینه اخلاقی زیستن و دین و جامعه دارد و آرمان شهر خود را در جامعه ای فضیلت گرا و آزادمنش جست وجو می کند. در این مقاله بر آنیم که برجسته ترین آموزه های تعلیمی اخلاقی نظام را بنمایانیم؛ موضوع ها و موتیف هایی همچون هفت تعویذ وفا، عشق و محبت، آیینه گیتی نمای دل، صلح و صفا، نرنجیدن و نرنجاندن، شکوه دانش، گنج قناعت، غنیمت شمردن دم، رهایی از قفس جسم و وطن پرستی و ایمان.
خلاصه ماشینی:
صوفي ابن الوقت باشد اي رفيق همان گونه که ميدانيم ابن الوقت (فرزند زمان ) کسي است که نه غم ديروز و حسـرت از دست دادن آن را ميخورد، «بر گذشته حسرت آوردن خطاست » (مثنوي معنوي، ٤/ ب ٢٢٤٣) و نه در انديشۀ فردا و چگونگي سپري شدن آن است ، «ذکر فردا نسيه باشد، نسيه را گردن بزن » (کليات شمس ، ١٩٥٨/٤)، بلکه آنچه براي وي اهميت دارد، همـان وقت حاضر و زماني است که در آن به سر ميبرد: سعديا دي رفت و فـردا همچنـان موجـود نيسـت در ميــان ايــن و آن فرصــت شــمار امــروز را (غزل هاي سعدي، ص ١٩٣) نظام نيز به عنوان شاعري که سال ها خوشه چين مکتب عارفان و انديشمندان متقدم بوده است ، بارها در آثارش به اين موتيف مشهور اشاره کرده که در زمان حال و همين «امروز» بايد خوبي کرد و خوش بود و از جهان و زندگي کام دل گرفت : نظام کـام دل امـروز از جهـان برگيـر که اعتبار به کار جهان و فـردا نيسـت (مجموعه آثار استاد نظام وفا، ٣٣٧/١) يا: اي دل امروز تو خوبي کن و خوش باش و مـرنج فــرض کــن از پــس امــروز تــو فردايــي نيســت (همان ، ٣٤٦/١) وي همچون مولانا «ماضي و مستقبل » را «پردة خداوند» و مانع خرسندي و شـادي ميداند و تصريح ميکند انساني که گاه از آينده به خود اميد بدهد و گه از گذشته ناله و فغان سر دهد، هيچ گاه در زمان حاضر، شادمان نيست .